چند جفت چشم کنجکاو که جلوی هرکدام احتمالا یک دفتر و یک مداد قرار گرفته؛ هرجای دنیا که در کلاس درس را باز کنی این اولین تصویری است که به چشم میآید. دقیق که نگاه کنی ته آن نگاه کنجکاو کمی ترس یا حساب بردن هم هست. تحت تاثیر کسی که لابهلای نیمکتها قدم میزند، مشقها را نگاه میکند و همهی چیزهای دنیا را بلد است. دقیقتر که نگاه کنی میان آن نگاههای شبیه به هم چندتایی بیرون میزند. یکی هست که چشمهایش هم کنجکاو است و هم بازيگوش؛ همانی که زنگ تفریح موهای بقیه را میکشد و از وسط نشستن توی نیمکت سهنفره طفره میرود. یکی هست که گوشهی ورقهای دفترش همیشه صاف است و توی جامدادیاش هرچیزی جای خودش را دارد. یکی هست که همیشه چشمهایش نگران است و انگار میترسد هر لحظه ملامتش کنند. یکی هم هست که سرش به کار خودش است و توی عکس دستهجمعی کاری به دوربین و بقیه ندارد. فرقی ندارد عکس دستهجمعی کدام کلاس درس در کجای دنیا باشد و شاگردانش در چه سن و سالي؛توی هرکدامشان چندتایی از این چهرهها پیدا میشوند. کلاس درس، انگار بیشتر از آنکه ترکیبِ اتاق و تخته و معلم و شاگرد باشد، از حضورِ این چشمها و نگاهها شکل میگیرد.