داستانها در دوران باستان اغلب دربارهی خدایان بودند و به تمنای انسان برای شناخت هستی میپرداختند. دورههای بعدتر شاهان به موضوع اصلی داستانها بدل شدند، موجوداتی ایزدوار که باواسطه به خدایان مرتبط میشدند. و سالها طول کشید تا داستانها ابرانسانی شدند و به حکایت زندگی انسانهای نادرهای رسیدند که آوازهای در علم، پهلوانی یا مشکلگشایی داشتند.
اما پیشینهی داستانهایی که قهرمانهایشان آدمهای عادی با زندگیهای روزمرهاند به بیش از چند قرن نمیرسد. یعنی تنها چند صد سال از عمر داستانهایی میگذرد که مردم کوچه و بازار نقشهای اصلی آن را به عهده دارند و سبک زندگی این مردم بنیان داستانها را میسازد. از اینجا به بعد شهرها، خیابانها و کوچهها معنای دیگری دارند؛ خیابانها فراتر از یک محل رفت و آمد هستند، شهرها با اینکه شبیه هماند و با برج و نمایشخانه و ایستگاه قطار ساخته میشوند اما نقشی بیش از این کارکردها و شمایلها را حمل میکنند. شهرها شکلی از روابط انسانی را انعکاس میدهند که ملهم از سرعت زندگی و سبکهای متفاوت معیشت و وسعت شهر است. اینجا آغاز دورانی است که شهرها به جای آدمها قهرمان داستانها میشوند. شهرها که تا پیش از این تنها عرصهای زیر پای گامهای قهرمان و پسزمینهای برای وقوع اتفاقات داستانی بودند، حالا خود پا به عرصه میگذارند و داستان را شکل میدهند. اگر تا پیش از این اجزای شهر را تنها در آمد و شدهای شخصیتهای داستان میدیدیم و قدم به قدم میشناختیم و سر هم میکردیم، حالا کمکم شهر روحی یکپارچه و کاراکتری منسجم پیدا میکند که با تحمیل اقتضائات زندگی مدرن به شخصیتهای داستانی، تقدیرشان را شکل میدهد و خود، داستان را پیش میبرد.
این رابطهی کنونی شهر و تقابلش با داستان موضوعی است که بخشی از روایتها و داستانهای این شماره را به آن اختصاص دادهایم.
دربارهی این شماره:
یک «شهر» و بهطور ویژه «پرسه در شهر» دو موضوع محوری مطالب این شماره است. «روی پوست شهر»، «من موجودی پیادهرونده هستم»، «خانهنگاری» و «قدمرو» در بخش دربارهی زندگی، «در سکوت یک شهر»، «نشستن کنار اتوبان» و «برلینی کوچک» در بخش داستان، روایت تصویری «هرس» و روایت تجربی «قصههای شب» در بخش مستند، و همچنین جستار «شهر در ادبیات» در بخش دربارهی داستان، هرکدام از یک منظر به نقش و جایگاه شهر در زندگی انسان معاصر پرداختهاند.
در این میان «قصههای شب» روایتی است از صاحبان مشاغل شبانهی تهران که تصویری متفاوت از پایتخت را برای مخاطب ترسیم میکند؛ تصویری کمتر دیدهشده از کلانشهری که حتی شبهایش هم زنده است.
دو آبان امسال مقارن است با ماههای محرم و صفر. برگزاری مراسم عزاداری واقعهی کربلا با برپایی مجالس سوگواری و تعزیه و شبیهخوانی سابقهای دیرینه در سرتاسر ایران دارد که پروندهی این شمارهی بخش روایتهای داستانی را به این موضوع اختصاص دادهایم.
«شبیه هفتادودو تن درآوردند» گزارشهایی است از روزنامهی وقایع اتفاقیه دربارهی مراسم محرم و صفر در مساجد و تکایای تهران. «علمای دارالخلافه» آلبوم تصاویر برخی از روحانیون تهران است در روزگار قاجار که سنت دیرینهی روضه و منبرِ ایام محرم را زنده نگه میداشتند. «دامن از ماسوا برچیدم» بخشی از سفرنامهی عتبات عالیات است از مولفی ناشناس. سفرنامهای که بیش از یک قرن پیش نگاشته شده و شرح اشتیاق و ارادت ایرانیانی است که عبور از راههای سخت و ناامن و طولانی را به شوق زیارت عتبات عالیات به جان میخریدند.
سه «بر انتهای آغاز» در بخش دربارهی زندگی روایتی است از کودکیهای منوچهر آتشی، شاعر نوپرداز معاصر از زبان خودش که بعد از گذشت یازده سال از فقدان این شاعر بزرگ، نخستین بار است که تنظیم و منتشر میشود. در کنار این روایت شعر منتشرنشدهای از آتشی نیز که با دستخط خود شاعر نگاشته شده برای نخستین بار در اختیار دوستداران و مخاطبان شعر قرار میگیرد. آتشی بیستونهم آبان سال هشتادوچهار، تنها چند روز پس از آنکه بهعنوان چهرهی ماندگار حوزهی شعر و ادبیات معرفی شد چشم از جهان فروبست. انتشار این روایت ادای دینی است به این چهرهی ماندگار ادبیات معاصر ایران.
چهار سیوهشت سال و چند ماه از انتشار خبر ربوده شدن امام موسی صدر میگذرد. خبری که با گذشت اینهمه سال نه فراموش شده و نه حتی کمرنگ، و در کنار خانوادهی صدر و نزدیکان ایشان، موجی از انسانهای آزاده در گوشه و کنار جهان نیز هنوز منتظر شنیدن خبری تازه از وضعیت امام موسی صدر هستند. «قامت ایشان را یادم است» در بخش روایتهای مستند نقلقولهایی است از خانواده و اطرافیان امام موسی صدر در مواجهه با خبر ربوده شدن ایشان؛ شرح تاثیری که این خبر بر جا گذاشته و فقدانی که هنوز ادامه دارد. شما را به خواندن این متن دعوت میکنم.