از ۹ شهريور ۱۳۵۷ كه امام موسي صدر در سفر به ليبي ناپديد شد تا به امروز، غير از گمانهزني هنوز خبري قطعي دربارهي سرنوشتش وجود ندارد. تنها اخبار ضد و نقيض بسياري است كه دربارهي او گفته و شنيده شده. بيشتر خبرها هم دربارهي بعد از ناپديد شدن او هستند. اما از لحظات وقوع اين اتفاق و اينكه اطرافيان چطور از آن مطلع شدند و تاثيري كه بر آنها گذاشته كمتر صحبت شده است. آنچه در پي ميخوانيد روايتهايي است از آدمهاي دور و نزديك امام موسي صدر دربارهي مواجههشان با خبر ربوده شدن او. هم از همان لحظهي باخبر شدن و هم از امتداد اين فقدان و تاثير آن.
حسن حبيبی: «ولی ديگر برگشتنش را نمیدانم کی باشد.»
آخرين مواجهه با امام موسي صدر پيش از وقوع ربوده شدن انگار مقدمهاي است براي روشنتر شدن تصوير اتفاق اصلي. حسن حبيبي، سرشناسترين معاون اول تاريخ جمهوري اسلامي، در آن دوران جوانی مبارز بود که آرمانها و دغدغههایش را نه در ایران که در فرانسه و دانشگاه دنبال میکرد و در اين مسير سید موسی صدر را پیدا کرده بود. روايت او چند قدم پيشتر از مواجهه با اتفاق است با اينكه جزئیات تاریخی دقیق یادش نمانده است و شبي كه از آن ياد ميكند شبِ رفتن به ليبي بوده از راه لبنان و نه راه ايتاليا.
«شب آخری که امام میخواستند عازم لیبی بشن، یعنی از راه ایتالیا میخواستند عازم لیبی بشن، ما با هم بودیم. در خدمتشون بودیم. خیلی هم نشستیم. تا اواخر شب نشستیم و یک مقداری صحبتهای متفرقه گفت، ولی بیشترش متفرقه و اینها بود و بعد که میخواستیم خداحافظی کنیم و بریم بهاصطلاح بخوابیم، خب شما بهتر میدونید که خواب ایشون هم کم بود هم تا آخر شب بیدار بودن. من گفتم که شما بلند بشید بیاید استراحتی بکنید گفت نه دیگه استراحتی نمیشه کرد. ولی به هرحال دیگه با خواهش و تمنا ایشونو چیز کردیم که دو ساعت استراحت بکنند. بعد خداحافظی که میکردیم گفتم خب سفرتون بهخیر باشه و انشاءالله بازم شما رو همین ایام ببینیم. گفت حالا رفتنش که با خودمه، ولی دیگه برگشتنش رو نمیدونم کِی باشه، که عزیمت کردند، این آخرین خاطرهست که همیشه تو یاد من مونده و اونجا که بلند شده بودیم و قامت ایشون و اینها، همه یادمه.»
ادامهی این روايت را میتوانید در شمارهی هفتادويكم، آبان ۹۵ ببینید.
* در تهيه و تنظيم بخشهاي مستند اين متن از آرشیو تاریخ شفاهی موسسهي فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر استفاده شده است.