تریبون

درباره‌ی مجله‌ی ادبی «لوح» و سردبیرش کاظم رضا

در گوشه کنار دنیا مجلات ادبی زیادی را می‌توان نام برد که با چاپ آثار نویسنده‌های شناخته شده و کشف استعدادهای جدید، در تولید جریان‌های ادبی موثر بوده‌اند. در متنی که می‌خوانید جعفر مدرس‌صادقی از یکی از این مجلات پیشروی اواخر دهه‌ی چهل ایران «لوح؛ دفتری در قصه» می‌گوید و این‌که حق بزرگی به گردن ادبیات ایران دارد و بسیاری از بزرگان امروز داستان‌نویسی از لابلای صفحات همین دفتر درآمده‌اند. از میان انواع مجلات ادبی که شعر و داستان و مقاله را با هم داشتند و در زمانی‌که بنگاه‌های نشر و ترجمه کتاب زیاد نبودند و نویسنده‌ راه دشواری برای ورود به صنعت نشر داشت، لوح تنها و اولین مجله‌ای بود که به صورت تخصصی به قالب داستان می‌پرداخت. این دفترهای قصه به همت کاظم رضا منتشر می‌شد. نویسنده‌ای اهل ادب و فرهنگ که آبان‌ماه امسال درگذشت اما میراث ارزشمندی را در تاریخ معاصر رسانه‌های ادبی ایران از خود به جای گذاشت.

«لوح» می‌خواست مجلّه‌ای باشد که فقط «قصّه» باشد و فقط «قصّه» بود. همه جور قصّه‌ای توش پیدا می‌کردی و از همه کس. اما خوبیش به این بود که کشکول نبود. و این مال وقتی بود که کشکول فراوان بود: هرازچندگاه‌نامه‌هایی که عبارت بود از مجموعه‌ی مطالبی که یک نفر از این و آن گرفته است و گذاشته است کنار هم ــ از قصّه و داستان و شعر و مقاله و نقد کتاب بگیر تا مصاحبه و گزارش و خاطرات و غیره. هر خواننده‌ای به فراخور حال خودش شاید قصّه و داستانی و شعر و مقاله‌ای و نقد و مصاحبه‌ای که قابل خواندن باشد توی یک چنین مجموعه‌ای پیدا می‌کرد. اما این مجموعه‌های درهم‌جوش هدف نداشت، معلوم نبود برای چی و برای کی فراهم آمده است، مخاطب نداشت. از روی این مطالبی که کنار هم قرار گرفته بود، شما فقط می‌توانستید به سلیقه‌ی گرداورنده یا گرداورندگان پی ببرید و یا فقط به توانایی آنها در ایجاد ارتباط با نویسندگان و مترجمان و گرد آوردن مطلب. و هر گرداورنده و هر گروهی هم یک «ایده»ای داشت و ادّعایی داشت. (و کم نبودند گرداورندگانی که خیال می‌کردند با انتشار هر هرازچندگاه‌نامه یا جُنگ و فصلنامه‌ای دارند نهضتی را به جلو می‌برند.) کاظم رضا اوّلین نفری بود که به این فکر افتاد که یک مجموعه‌ای فراهم کند که فقط «قصّه» باشد و درباره‌ی «قصّه» باشد و نمونه‌هایی که از «لوح» به جا مانده است نشان می‌دهد که در انتخاب و کنار هم گذاشتن قصّه‌ها هم هیچ سلیقه‌ای اعمال نمی‌کرد و هیچ «نظر» و «ایده»‌ای تحمیل نمی‌کرد. فقط دستی به سر و گوش قصّه‌ها می‌کشید که آن هم منحصر بود به راست و ریس کردن رسم‌الخط قصّه‌ها که همه را یکدست می‌کرد و رسم‌الخطی که به کار می‌برد رسم‌الخطی بود نزدیک به زبان گفتار و مُشابه همان رسم‌الخطی که در مجلّه‌ی «اندیشه و هنر» به کار می‌رفت: به کار بردن «الف» به جای «الف مقصوره» («حتا») و به کار بردن «ی» به جای همزه‌ی متداول بعد از «ها»ی غیر ملفوظ («همه‌ی»، «انگیزه‌ی») و بعد از «یا»ی مکسور («وحشی‌ی»، «حیاتی‌ی») و به کار بردن «نون» به جای تنوین («حتمن»، «لزومن»). و فقط همین. کاری به خود قصّه‌ها نداشت. اصل برای او قصّه بود، نه قصّه‌نویس. بدون این که بخواهد هیچ ایده و تئوری و ادّعایی را در قصّه‌نویسی پیش بکشد و سلیقه و شیوه‌ و نگرش خاصی را به مخاطبان قصّه‌ها تحمیل کند. و به همین دلیل همه جور قصّه‌ای و همه‌ جور نویسنده‌ای توی «لوح» پیدا می‌کنی: از نسیم خاکسار و فریدون تنکابنی و محمود دولت‌آبادی بگیر تا مهشید امیرشاهی و هوشنگ گلشیری… و یک عالمه نویسنده‌ی جوان و تازه‌کاری که تازه با «لوح» آمدند وسط و یک خودی نشان دادند.

«لوح» قرار نبود مجلّه‌ای باشد که به طور منظّم دربیاید، «دفتر»ی بود که گاه به گاه روی انتشار به خود می‌دید، اما فاصله‌هایی که بین انتشار دفترها افتاد، کار شناخته شدن و جا افتادنش را به تأخیر انداخت: دفتر اوّل خرداد ۱۳۴۷ درآمد و دفتر دوم اردی‌بهشت ۱۳۴۸… و دفتر سوم تابستان ۱۳۵۰ و دفتر چهارم بهار ۱۳۵۱. دفتر چهارم که درآمد، تازه «لوح» دیده شد و خاطرخواه‌های خودش را پیدا کرد و خاطرخواه‌ها رفتند سراغ دفتر‌های قبلی تا مجموعه‌ی خودشان را کامل کنند. در دفتر سوم هژده قصّه از هژده نویسنده و در دفتر چهارم شانزده قصّه از شانزده نویسنده پُشت سر هم ردیف شده‌اند. جمله‌ای که پایین آخرین صفحه‌ی آخرین قصّه‌ی دفتر چهارم داخل یک کادر قرار گرفته است تأکیدی‌ست بر شیوه‌ی عمل گرداورنده در عرضه کردن قصّه‌ها: «در چاپ قصه‌های این دفتر، هیچ ترتیبی رعایت نشده است.» گرداورنده می‌خواهد خیال خواننده را راحت کند که نه تنها هیچ اعمال سلیقه‌ای در انتخاب قصّه‌ها در کار نبوده است، بل که در مرحله‌ی کنار هم قرار دادن قصّه‌ها هم هیچ اولویّت و معیاری را در نظر نگرفته است. و بعد از قصّه‌ها، می‌رسیم به «طرح یک چهره» که در دفتر چهارم اختصاص پیدا کرده است به «ارنست همینگ‌وی»: بخشی از ترجمه‌ی «وداع با اسلحه»، به ترجمه‌ی نجف دریابندری (به انتخاب مترجم)، «نامه‌ای از کوبا»، به ترجمه‌ی ابراهیم گلستان (که ترجمه‌ی یکی از گزارش‌هایی ا‌ست که همینگ‌وی برای مجلّه‌ی «اسکوایر» نوشته بود که بعدن در مجموعه‌ی «By-Line» چاپ شد)، دوتا از گزارش‌های دیگر او، یکی به ترجمه‌ی احمد کریمی و دیگری به ترجمه‌ی مشترک محمود جزایری و ناصر تقوایی، یک مقاله از ادموند ویلسون و یک مقاله از آندره موروا درباره‌ی همینگ‌وی، به ترجمه‌ی پرویز لشکری، یادداشتی درباره‌ی «پیره‌مرد و دریا»، به ترجمه‌ی اسماعیل خویی، یادداشتی درباره‌ی «پیره‌مرد و دریا»، نوشته‌ی پرویز لشکری، و آخر سر، یادداشت تند و تیزی از محمدرضا اصلانی که ارنست همینگ‌وی را یک عامل مشکوک تحمیلی از جانب نظام سرمایه‌داری غرب و نمادی از فرهنگ مبتذل و مصرفی امریکایی می‌داند. و می‌بینیم که در این قسمت هم گرداورنده جانب بی‌طرفی را کاملن رعایت کرده و خودش را کشیده است کنار و اجازه داده است که یک دلواپس افراطی هم که از بیخ و بُن با طرح یک چنین چهره‌ای مخالف بوده است حرف خودش را بزند.

فرم «لوح» در ذهن گرداورنده به این صورت بود که هر دفتر مجموعه‌ای از «قصّه» باشد به اضافه‌ی «طرح یک چهره» و این قسمت در هر دفتر، به تعبیری که خودش در مرامنامه‌ی دفتر اوّل «لوح» وعده داده است، اختصاص پیدا کند به «یکی از دوستان قصه‌نویس» تا «قصه‌نویس حرفهای خودش را بزند و دوستان ناقد هم نظر خودشان را بگویند» تا «حساب آن یک نفر تمام و به کمال رسیده شود.» در دفتر چهارم، علاوه بر «طرح یک چهره»ی اوّلی که اختصاص دارد به ارنست همینگ‌وی، یک «طرح یک چهره»ی دیگر هم داریم که ویژه‌ی حسن تهرانی است: با یک مقدّمه‌ی کوتاه به قلم خود او و پنج‌تا از داستان‌های کوتاهش در کنار هم. در دفتر سوم «لوح» هم «طرح یک چهره» اختصاص دارد به غ. داوود (منوچهر صفا)، با یک مقدّمه که خود گرداورنده نوشته است و یک مصاحبه که گرداورنده با این نویسنده ترتیب داده است و پنج‌تا از داستان‌های کوتاهش (و این برای اوّلین بار بود که مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه این طنزنویس کهنه‌کار که در مجلّه‌های مختلف چاپ شده بود در کنار هم قرار می‌گرفت). گرداورنده قصد داشت در «طرح یک چهره‌»های دفترهای بعدی به بهرام صادقی و سیمین دانشور و غلامحسین ساعدی و اکبر رادی و محمود دولت‌آبادی و فریدون تنکابنی و حسن عالیزاده بپردازد. نقشه‌ها در سر داشت! وعده‌هایی که روی برگردان جلد دفترهای سوم و چهارم «لوح» داده است گواهی بر آن نقشه‌ها و سوداهایی‌ست که در سر داشت: گفت و گو با مهشید امیرشاهی، گفت و گو با ناصر تقوایی، گفت و گو با هوشنگ گلشیری… و ویژه‌نامه‌هایی برای جلال آل احمد و ابراهیم گلستان و صادق چوبک… و شماره‌های مخصوصی برای «قصّه‌ی عرب»، «قصّه‌ی شوروی»، «قصّه‌ی آلمان»، «قصّه‌ی سیاهان»… اما هیچ‌کدام از این وعده‌ها محقّق نشد. علاوه بر قصّه‌هایی که در دفترهایی که به چاپ رسید عرضه کرد و آن «طرح یک چهره»هایی که گفتیم، گرداورنده توانست شش «پیوست» جداگانه همراه با چهار دفتر اوّل «لوح» منتشر کند: دو مجموعه‌ی داستان کوتاه از ناصر تقوایی و اکبر رادی («تابستان همان سال» و «جاده»)، دو داستان بلند از محمود دولت آبادی و رضا دانشور («سفر» و «نماز میّت») و دو گزیده از «تذکرت‌الاولیا»ی عطار و «قصص قرآن مجید» سورابادی… و نیز گزیده‌ای از «اسرارالتوحید» همراه با دفترهای پیوسته‌ی ۵ و ۶ و ۷.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی هفتادوسوم، دی ۹۵ ببینید.

*‌‌‌ رسم‌الخط این متن براساس شیوه‌ی نویسنده است.