بهمن ۱۳۹۶

متن سخنرانی نوبل ادبی ۲۰۱۷ کازوئو ایشی‌گورو

نقطه‌های عطف‌ در زندگی حرفه‌ای یک نویسنده ـ و چه‌بسا در بسیاری دیگر از حرفه‌ها ـ شبیه این است. اغلب لحظه‌هایی کوچک و بی‌نظم‌اند. بارقه‌های خاموش و خصوصی مکاشفه. زیاد نمی‌آیند و وقتی می‌آیند، ممکن است به‌کلی بدون‌ های و هو باشند و مربی‌ها یا همکاران هم تاییدشان نکرده باشند. برای جلب توجه، اغلب باید با اقتضائات بلندمدت‌تر و ظاهرا مصرانه‌تر رقابت کنند.

تیر ۱۳۹۶

چطور از آفریقا بنویسیم که خوب باشد

واینا آینا یکی از نویسندگان سرشناس کنیایی در این متن با زبانی طنازانه از این کلیشه‌ها میگوید؛ كليشه‌ها دستاويزی هستند تا نويسنده ذهن ما را به چالش بكشد و نشان بدهد كه احتمالا هيچ‌كدام از ما از اين دايره بيرون نيستيم و آنچه را كه نگاه غالب و رسمی در ذهنيت ما جا انداخته، همه پذيرفته‌ايم و رنگارنگی و تنوع اين قاره‌ی بزرگ را با پنجاه‌وچهار كشور مستقل ناديده گرفته‌ايم.

دی ۱۳۹۵

انسان چگونه قصه‌گو شد

ده هزار نسل قبل‌تر، به پدرهایمان چیزی نمی‌گفتیم. هنوز زبانی برای بیان نداشتیم. مي‌شود گفت هیچ چيز نداشتیم. در آن زمان اگر یک سفینه‌ی فضایی از بالای سرمان رد می‌شد، آن‌ها که سوارش بودند فکر می‌کردند ما بدون هیچ راه فراری در بن‌بست انقراض گیر کرده‌ایم. رقیبان معاصرمان در آن زمان نئاندرتال‌ها بودند که همه‌ی نگاه‌ها را به خود جلب می‌کردند.

دی ۱۳۹۵

درباره‌ی مجله‌ی ادبی «لوح» و سردبیرش کاظم رضا

«لوح» می‌خواست مجلّه‌ای باشد که فقط «قصّه» باشد و فقط «قصّه» بود. همه جور قصّه‌ای توش پیدا می‌کردی و از همه کس. اما خوبیش به این بود که کشکول نبود. و این مال وقتی بود که کشکول فراوان بود: هرازچندگاه‌نامه‌هایی که عبارت بود از مجموعه‌ی مطالبی که یک نفر از این و آن گرفته است و گذاشته است کنار هم – از قصّه و داستان و شعر و مقاله و نقد کتاب بگیر تا مصاحبه و گزارش و خاطرات و غیره.

آبان ۱۳۹۵

روز کاری یک نویسنده وقت نوشتن رمان‌هايش

من تاکنون سه رمان نوشته‌ام، اما بلد نیستم که چطور باید رمان نوشت. هرکدام از آن سه کتاب حاصل فرآیند مبهم، ناکارآمد و اعصاب‌خردكن مخصوص‌ به خود بوده‌اند و هرکدام‌شان یک غافلگیری واقعی برای من. من هنوز کتابی را که برنامه‌ی نوشتنش را داشته‌ام، ننوشته‌ام، هنوز کتابم را در زمانی که فکر می‌کردم طول می‌کشد بنویسم، ننوشته‌ام و هنوز نتوانسته‌ام روندی یکسان را در تمام طول نوشتن کتاب حفظ کنم.

تیر ۱۳۹۵

زندگی و نوشتن از زبان زنی از نسل دوم مهاجران ژاپنی

من عاشق نوشتنم، اما مسئله اینجا است که خودم را چطور به ماشین‌تحریری که اینجا است برسانم. وقتی بچه‌ها همه هنوز خانه بودند، رسیدن به اینجا واقعا نیاز به تلاشی فیزیکی داشت، مثل تقلا برای گذشتن از میان گل و لایی غلیظ.

تیر ۱۳۹۵

وقتی نویسنده اختیار خود را به قلم می‌سپارد

زویی‌هیتسو داستان نیست؛ قرار است جملات نویسنده «خام» باشند. با این حال اگر موقع نوشتن مراقب نباشید، ممکن است ناخواسته اطرافيان‌تان را آزرده کنید. با اینکه اصلا قرار نبوده راجع به آن آدم‌ها حرف بزنم.

آبان ۱۳۹۴

یعنی کامل درک نکردن، برای مهاجر می‌شود منشاء اضطرابی عمیق؛ چون آدم نمی‌داند که صرفا از درک نکردن ناشی شده یا از ضعف خودش. حس من در نوشتن کتابی که زبان‌های مختلفی دارد که همه بهش دسترسی ندارند، بیشتر از انتقال تجربه‌ی مهاجرت، انتقال تجربه‌ای بود که براي مهاجر معذب‌كننده است اما برای دیگر آدم‌ها عادی است. این چیزی است که ما نمی‌‌توانیم درک کنیم: به چنگ نیاوردنِ بخش عظیمی از زبانِ اطراف‌مان.

آبان ۱۳۹۴

نقدی بر ویژگی‌های ادبیات جهانی امروز

همه‌ی نویسنده‌ها درک یکسانی از این‌که برای چه کسی می‌نویسند ندارند. خیلی‌ها ممکن است اصلا فکر نکنند که اثرشان را خطاب به شخص خاصی می‌نویسند. با همه‌ی این‌ها، در دوره‌های تاریخی مشخصی تصور نویسنده‌ها از خوانندگان‌شان دچار تغییر شده و این ناگزیر در شکل متن تولیدی‌شان هم تغییر ایجاد کرده است.

شهریور ۱۳۹۴

این اولین بار نبود که قصه‌گویی از یک مدیوم به مدیوم دیگر منتقل ‌‌می‌شد. در ابتدا، قصه‌گویی اصلا دغدغه‌ی اصلی شعر بود و شعرهای روایی بلند تا زمان والتر اسکات و بایرون آثاری پرفروش بودند. اسکات با زرنگی شعر روایی را کنار گذاشت و سراغ رمان‌های روایی رفت و کماکان پرفروش ماند. به نظر شما بیش از حد ازمدافتاده نیست اگر کسی امروز یک شعر روایی بلند بنویسد؟ البته که هنوز هم کسانی این کار را می‌کنند.