کتابها همیشه دری بودهاند به دنیاهای دیگر، راهی برای شناخت زندگیها و فرهنگهای مختلف. سختی خواندن و فهمیدن بعضیهایشان همیشه در آخر برایمان همراه با لذت بوده است، لذت دانستن چیزهای تازه و از هم باز کردن پیچیدگیهای گاه معماگونه. چه اتفاقی میافتد اگر همهی کتابها به مرور رنگوبویی یکسان بگیرند، لازم نباشد برای فهمیدن هیچ جملهای آن را دوباره بخوانیم، قرار نباشد زبانمان را به چرخشهای تازه و عجیبوغریب واداریم تا بتوانیم اسم شخصیت محبوبمان را تلفظ کنیم، اسم جاهای ناشناخته به گوشمان نخورد و برای فهمیدن بخشی از ماجرا مجبور نشویم به سراغ کتابها و متنهای دیگر برویم، همهچیز سهل و ساده قابل فهم باشد و چشممان تند و تند خطوط و جملات را پشتسر بگذارد. عدهای از منتقدان معتقدند «رمانهای جهانی»، چنین ویژگیهایی دارند، بیدشواریاند و یکنواخت. ساده شدهاند تا برای همهی خوانندگان در همه جای جهان قابل فهم باشند. در متن پیش رو تیم پارکس که خود منتقد این نوع ادبیات است، برایمان میگوید که چگونه نوعی از نوشتار که جزئیات فرهنگی و جغرافیایی در آن پررنگ است، به مرور رو به نابودی گذاشته است.
همهی نویسندهها درک یکسانی از اینکه برای چه کسی مینویسند ندارند. خیلیها ممکن است اصلا فکر نکنند که اثرشان را خطاب به شخص خاصی مینویسند. با همهی اینها، در دورههای تاریخی مشخصی تصور نویسندهها از خوانندگانشان دچار تغییر شده و این ناگزیر در شکل متن تولیدیشان هم تغییر ایجاد کرده است. روشنترین مثال دورهای است که از قرن چهاردهم تا شانزدهم میلادی به طول انجامید و در آن نویسندگان سراسر اروپا دست از زبان لاتین برداشتند و به زبانهای بومی روی آوردند. آنها به جای اینکه آثارشان را مثل گذشته به یک عرصهی بینالمللی ارائه دهند، که تا حد زیادی تحت اختیار خواص کلیسا بود، به زبانهای بومی و ملی «تنزل کردند» تا طبقهی متوسط در حال ظهور را مورد خطاب قرار دهند.
در کتابهای تاریخ، این انتقال به زبان محلی را اغلب ایدهای دموکراتیک میدانند که سرزندگیِ بومی بسیاری را به متون نوشتاری وارد کرد و اعتمادبهنفس تازهای را به زبانهای ملیِ بهسرعت در حال تحکیم آورد. یعنی احتمالا بهجز جاهطلبی و منفعت اقتصادی، آرمانگرایی هم به این موضوع دامن زده است. زمانی رسید که دیگر نوشتن به زبان لاتین بیمعنا بود چراکه قضاوت سلیقهای اثر حالا دیگر بیشتر در دستهبندیها و گروههای ملی صورت میگرفت تا بینالمللی. اما امروزه در آغاز انقلابی هستیم با اهمیتی حتی بیشتر، که ما را به مسیر کاملا متفاوتی سوق داده است.
ما در نتیجهی روند پرشتاب جهانیشدن، به سمت بازاری جهانی در حرکتایم. این حس روزبهروز بیشتر میشود که اگر میخواهیم نویسندهای را «بزرگ» بدانیم، او باید پدیدهای بینالمللی باشد و نه ملی. این تغییر شاید در آمریکا به اندازهی اروپا بهراحتی مشهود نباشد؛ دلیلش قدرت و وسعت بازار آمریکا و این واقعیت است که زبان انگلیسی عموما بهعنوان زبانِ جهانی شدن قلمداد میشود و به همین خاطر اغلب ترجمهها بیش از آنکه به بازارش راه باز کنند،درواقع از آن بیرون میآیند. با این حال، نویسندگان اروپایی، آفریقایی، آسیایی و آمریکای جنوبی به شکل روزافزونی، دست نیافتن به مخاطب بینالمللی را برای خودشان یک «شکست» تلقی میکنند.
ادامهی این تريبون را میتوانید در شمارهی شصتم، آبان ۹۴ ببینید.
*این متن با عنوان The Dull New Global Novel فوریهی سال ۲۰۱۰ در نشریهی NewYork Review of Books منتشر شده است.