نویسنده چطور شروع به کار میکند؟ آیا همیشه در مکان خاصی مینویسد؟ یک مکان ثابت تا چه حد میتواند در آرامش نویسنده اهمیت داشته باشد؟ هر نویسندهای خلقوخوی منحصر به خودش را دارد و روند نوشتنش هم با بقیه متفاوت است. نویسندهای از بودن در جمع الهام میگیرد و دیگری باید در تنهایی و خلوت بنویسد. جاناتان سافران نویسندهی آمریکایی در این متن از فرآیند نوشتن آثارش میگوید و تجربیات خود و درگیریهای ذهنی یک نویسنده هنگام خلق اثر را به تصویر میکشد. اینکه چه وقتهایي توان نوشتن را از دست میدهد و به چه پناه میبرد تا از انسداد نویسندگی رهایی یابد.
ازگی، براي تعطيلات پایان تابستان، همراه پسرهایم به راهآبِ ایری رفتیم. توضیحی که قبل از تحویل گرفتن کلید قایق دوازدهتُنی ـ به نام اونیدا ـ به ما دادند به طرز عجیبی مختصر و خودمانی بود. «واضحه دیگه، طنابتون رو باید دور ضامن گره بزنید، اما گره رو خیلی محکم نکنید، وگرنه چپه میشین.» آنچه بدیهی بهنظر ميآمد برای ما نهتنها ذرهای بدیهی نبود، بلکه درک کردنش غیرممکن بود. هنگام توضیح فرآیند لنگر انداختن در اسکله، مسئول قایق از ما پرسید که آیا «انواع گرهها» را بلدیم یا نه. من از طرف پسرهایم که یکیشان کفش چسبی به پا داشت و آنیکی بندهای كفشش مثل دو تا مار دنبال پاهایش راه افتاده بودند گفتم: «نه، بلد نیستیم.» کارمند ساحلی گفت: «ضربالمثلش رو که میدونید دیگه؟» گفتم: «حتی اون رو هم نمیدونیم.» گفت: «اگه گره زدن بلد نیستی زیاد گره بزن.»
من تاکنون سه رمان نوشتهام، اما بلد نیستم که چطور باید رمان نوشت. هرکدام از آن سه کتاب حاصل فرآیند مبهم، ناکارآمد و اعصابخردكن مخصوص به خود بودهاند و هرکدامشان یک غافلگیری واقعی برای من. من هنوز کتابی را که برنامهی نوشتنش را داشتهام، ننوشتهام، هنوز کتابم را در زمانی که فکر میکردم طول میکشد بنویسم، ننوشتهام و هنوز نتوانستهام روندی یکسان را در تمام طول نوشتن کتاب حفظ کنم. کارم زیاد تلاش کردن است.
بیشتر رمان اولم به نام همهچیز میدرخشد را در پراگ پشت یک میز خیاطی قدیمی نوشتم. همزمان با نوشتن، پدال زیر پایم را بهطور ریتمیک فشار میدادم. این کار باعث میشد چرخ کنار میز بچرخد، که هیچ کاربردی نداشت جز اینکه چرخشش ضروری بهنظر برسد. (بعدا فهمیدم هیچچیز برای نوشتن ضروری نیست، اما احساس نیاز به ضرورت چیزی کار را خیلی جلو میاندازد.) بیستودوساله بودم و اصلا نمیدانستم که در حال کار کردن روی یک رمان هستم. این حالت کارها را آسانتر کرد، چون سوالات کمتری وجود داشت که باید جلوی خودم را براي پرسيدنشان میگرفتم: خوب شده؟ برای کسی اهمیت دارد؟ برای من چی؟
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادویکم، آبان ۹۵ ببینید.
* این متن با عنوان My Writing Day: Jonathan Safran Foer در تاریخ ۲۷ آگوست ۲۰۱۶ در نشریهی گاردین منتشر شده است.