Sandy Skoglund

روایت

حریم ما با آدم‌های اطرافمان تا کجا است؟ چقدر به آنها اجازه می‌دهیم وارد جزئیات زندگی و شخصیتمان شوند؟ توماس بلر، نویسنده‌ی آمریکایی، در این روایت از تجربه‌ی شخصی خودش می‌گوید و نشان می‌دهد که چگونه گاهی خودمان را در جزئیاتی که دیگران از ما می‌سازند گم می‌کنیم.

روزگاری نامزدی داشتم که برایم لباس می‌خرید. اوایل خیلی خوشحال می‌شدم ولی بعد یک چیزی عوض شد و این هدایا، که ظاهرا بیانگر عشقی خالصانه بودند، کم‌کم تبدیل شدند به چیزی شبیه معذرت‌خواهی‌هایی کوچک.

اولین چیزی که سی برایم گرفت یک تیشرت آبی بود که در زمان عضویتش در هیئت‌منصفه گلی کوچک با شاخه‌ای پرپیچ‌وتاب و گلبرگ‌های صورتی رویش گلدوزی کرده بود. همانطور که با شگفتی و قدردانی به تیشرت خیره شده بودم بهم گفت: «گل نخوده.» از فکر اینکه روی چیزی برای من این‌همه انرژی گذاشته بال درآوردم. وقتی تیشرت را تنم کردم نگاهی نقادانه بهم انداخت و گفت: «یه کم زیادی بالا و چپه، ولی قشنگه.»
نگاه‌های نقادانه‌ی سی را نمیشد ساده گرفت. بعضی آدم‌ها در جهان هرچیزی را همانطور که هست تماشا می‌کنند: قدردان‌ها. یک دسته‌ی دیگر اما کسانی‌اند که با تماشای همان چیز، پتانسیلش را برای چيزی كه می‌تواند به آن تبدیل شود می‌بینند: بهبوددهنده‌ها. سی بدون شک جزو دسته‌ی دوم بود.

بهبوددهنده‌ها معمولا آدم‌هایی بصری‌اند که توجه زیادی به سطح دارند و می‌توانند با هر چیزی که دم دستشان باشد محیط زندگیشان را زیبا کنند. تنها وجه منفی‌اش این است که از نگاه قدردان‌ها زندگی گاهی نیاز به کمی سکون دارد، به کمی بی‌تحرکی، ولی بهبوددهنده‌ها همیشه مشغول‌ا‌ند. سی آرشیتکت بود؛ آرشیتکت‌ها آدم‌ها را بیشتر از همه وقتی دوست دارند که به شکل اشیایی ریز و مینیاتوری درآمده باشند که نه عطسه و خرابکاری می‌کنند و نه تکان می‌خورند. البته من احترام زیادی برای آرشیتکت‌ها قائلم.

سی زن بسیار پرمشغله‌ای بود و وقتی هم سرش شلوغ نبود، مشغول خرید چیزهایی بود برای بهبود بخشیدن خانه‌اش، خودش و در نهایت نامزدش.

بعد از آن تیشرتِ گل‌نخودیِ فوق‌العاده، نوبت به یک کاپشن سبز با آستین‌های خط‌دار رسید. آن را در یک مغازه‌ی ارزان‌فروشی به قیمت بیست‌وپنج دلار پیدا کرده بود. برق عجیبی داشت. از هیچ‌کدام از لباس‌هایی که قبل از آن در عمرم پوشیده بودم آنقدر تعریف نكرده بودند. تیشرت و کاپشنم به‌سرعت تبدیل شدند به دارایی‌هایی ارزشمند. بعد تیشرتی دیگر، بعدش یک پیراهن دکمه‌دار و بعد یک شلوار شش‌جیب یشمی.

من هم در هدیه خریدن کم نمی‌گذاشتم. کلی گل و کتاب برایش خریدم، یک نقاشی هندی و بعد هم با کمی ترس و لرز (که الان به‌نظرم باید زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد) یک لباس ژاپنی بلند و ابریشمی برایش خریدم که از سر ادب یک بار پوشیدش. هدایای من چیزهایی خصوصی بودند، با هدفی درونی، برای استفاده‌ی شخصی اما او داشت ظاهر بیرونی خودِ من را عوض می‌کرد.

ادامه‌ی این زندگی‌نگاره را می‌توانید در شماره‌ی هفتادوهفتم، خرداد ۹۶ ببینید.

*‌‌‌‌ این روایت با عنوانThe Birthday Suit سال ۲۰۰۵ در مجموعه زندگی‌نگاره‌یHow to Be a Man: Scenes from a Protracted Boyhood منتشر شده است.