اگر در دمشق به جایی دعوت شوی و غذایت را با خودت ببری، به میزبانت بیاحترامی کردهای. اصلا و اساسا به مخیلهی هیچ عربی هم خطور نمیکند که اگر جایی دعوت بود غذا یا کیک بپزد و بردارد با خودش ببرد. آلمانیها اما فرق میکنند. اگر دعوتشان کنی، حتما با خودشان چیزی میآورند: شاید غذایی یا کیکی بپزند اما معمولا سالاد ماکارونی با خودشان میآورند. میگویند اگر ده آلمانی را دعوت کنی سه نفرشان حتما سالاد ماکارونی با خودشان میآورند. حالا چرا این سالاد که فقط ماکارونی دارد و نخود سبز و سوسیس و مایونز؟ لابد چون میتوانند با یک دست این سالاد را درست کنند و با دست دیگر سر و وضعشان را برای مهمانی مرتب.
الان چهل سال است در آلمان زندگی میکنم و چهل سال است از سالاد ماکارونی بدم میآید. در دمشق وقتی کسی دعوتت میکند، تمام روز گرسنگی میکشی چون میدانی که آزمون سختی پیش رو داری. اینکه بگویی غذا خیلی خوشمزه بود کافی نیست، برای ثابت کردنش باید یک کوه غذا را بهزحمت ببلعی. هیچ بهانهای قابل قبول نیست. آخرش هم کار به آسیب جسمانی میرسد. عربها همیشه برای خلع سلاح کردن مهمانهای خجالتی که سیر بودن یا ناراحتی معده را بهانه میکنند تا غذا نخورند، راه و روش شاعرانهی خود را دارند.
اینها همه بهخاطر تاثیر صحرا بر زندگی عربها است؛ وقتی در صحرا به غریبهای غذا بدهید به احتمال قریب به یقین زندگی او را نجات دادهاید. اگر یک عرب صحرانشین از غریبهای پذیرایی میکند، به این خاطر است که دارد خودش را در آن غریبه میبیند؛ خصلتی که در بین شهرنشینان یا کمرنگ شده یا کاملا از بین رفته است. صحرانشین از کودکی میداند که فقط از سر تصادف است که امروز نقش میزبان را دارد، چه بسا که همین فردا طوفان از او غریبهای تشنه در دل صحرا بسازد که از میزبانش نه گوش شنوا بلکه آب، نان و کمی آرامش میخواهد. به همین دلیل اخلاقیات صحرانشینان عرب بهشان اجازه نمیدهد که در سه روز اول از مهمان خود بپرسند که از کجا آماده و به کجا میرود. در قاموس مهماننوازی عربها به این میگویند حق مهمان.
عرب صحرانشین آنچنان با غریبهها همذاتپنداری میکند که بعضی از قبایل آتش را شب تا صبح روشن نگه میدارند تا نور آتش راه را به غریبهی سرگردان نشان دهد و اگر طوفان باشد سگهایشان را دم چادرها میبندند تا پارس سگها راهنمای غریبهها باشد.
در دل عرب شهرنشین هنوز ذرهای صحرا زندگی میکند. هیچچیز در دنیا بیشتر از شهره بودن به مهماننوازی مایهی فخر یک عرب نمیشود. دعوت از آلمانیها کار خیلی سادهای است. اگر میگویند سر ساعت چهار، ساعت چهار میآیند. حتی ممکن است یک ربع هم زودتر برسند و به میزبانشان بگویند: «فکر کردیم شاید توی ترافیک گیر کنیم.»
ادامهی این داستان را میتوانید در شمارهی هفتادونهم، مرداد ۹۶ ببینید.
* این داستان با عنوان Ihr Gesicht سال ۲۰۱۴ در مجموعهداستان Der Lauf der Dinge منتشر شده است.