Yorgos Efthymiadis

روایت

نویسندگان هم در ستایش جنگ می‌نویسند هم در مذمتش. به آن شكوه و جلال می‌دهند و هم كریه و زشت نشانش می‌دهند. خشونت و کشتار را تصویر می‌كنند تا تلاشی برای تمام شدنش به شیوه‌ی خودشان بکنند اما اگر خودشان تحت‌ تاثیر جنگ قرار بگیرند چه می‌شود؟ الکساندر همن، نویسنده‌ی مهاجر بوسنیایی، در این روایت از استاد ادبیاتش می‌نویسد که چطور جنگ زندگی‌اش را تغییر داد.

پروفسور نیکولا کولیه‌ویچ انگشت‌های بلند و باریکِ پیانونواز‌ها را داشت. استاد ادبیات بود ـ اواخر دهه‌ی ۸۰ در دانشگاه سارایوو استاد من بود ـ اما زمان دانشجویی‌اش در بارهای جز بلگراد پیانو می‌زد و خرجش را درمی‌آورد. حتی در چند اجرا هم عضو ارکستر سیرک بوده ـ تصورش می‌کردم، نشسته در گوشه‌ی صحنه، تراژدی‌ای از شکسپیر بالای کلیدهای پیانو باز است و انگشت‌هایش را خم کرده، انگار که شیرهای سیرک را، در انتظار ورودِ دلقک‌ها، نادیده می‌گیرد.

پروفسور کولیه‌ویچ واحد نقد شعر درس می‌داد که در آن باید شعرها را با دید نقادانه می‌خواندیم ـ کیلنز بروکسِ نقدِ نو نویس قدیسِ حامی‌اش بود. در کلاس‌هایش یاد می‌گرفتیم چگونه ویژگی‌های ذاتی یک قطعه‌ی ادبی را، مستقل از سیاست، زندگی نویسنده یا هر چیزی بیرون از متن تحلیل کنیم. بیشتر اساتید واحدهایشان را بی‌ذوق یا حتی با نخوت ارائه می‌دادند؛ در تسخیرِ هیولای ملال دانشگاه، از ما هیچ‌چیز خاصی نمی‌خواستند. در کلاس پروفسور کولیه‌ویچ اما طوری شعرها را می‌گشودیم که انگار هدیه‌ی کریسمس‌اند و اتاقِ کوچکِ داغ ما، در طبقه‌ی آخر دانشکده‌ی فلسفه، از اتحاد برآمده از کشف‌های مشترکِ ما پر می‌شد.

بی‌نهایت خوب خوانده بود. معمولا بدون هیچ فکری از شکسپیر، به‌انگلیسی، نقل قول می‌کرد و همیشه من را تحت تاثیر قرار می‌داد. من هم می‌خواستم همه‌چیز را خوانده باشم و به‌راحتی نقل قول بیاورم. واحد جستارنویسی هم درس می‌داد ـ تنها کلاس نویسندگیِ تمام عمرم ـ که در آن از جستارنویس‌های کلاسیک، اول از همه مونتنی، می‌خواندیم و بعد سعی می‌کردیم یک سری افکار مشعشع تولید کنیم که به‌جایش به تقلیدهایی بینوا تن می‌دادیم. ولی باز احساس غرور می‌کردیم وقتی او فکر می‌کرد ما می‌توانیم، هرچند با احتمالی کم، در همان ساحتی بنویسیم که به مونتنی تعلق داشت. حس می‌کردیم دعوتنامه‌ای برای شخصِ شخیص ما فرستاده شده تا در مناسباتِ ظریف و لطیف ادبیات وارد شویم.
 

ادامه‌ی این زندگی‌نگاره را می‌توانید در شماره‌ی هشتادم، شهریور ۹۶ ببینید.

*‌‌‌‌ این روایت با عنوان The Book of My Life سال ۲۰۱۳ در مجموعه زندگی نگاره‌ی The Book of My Lives منتشر شده است.