سبکهای آشپزی آدمها با هم فرق دارد. بعضیها مواد و مصالح را گرمگرم میکشند و باز چیزی که میپزند خوردنی و مزهدار نیست. بعضی ها هم همهچیز را درهم میكنند و بهجوری اشراق در آشپزی رسیدهاند. راجر ایبرت، منتقد فقید آمریکایی، در این روایت با نگاهی طنز آشپزی با پلوپز را بدون آداب و طریق و فقط از راه درک کردن پلوپز شرح میدهد.
اول از همه پلوپز بخرید. سادهترینش را. دو تا درجه دارد: «پخت» و «گرم». گران نیست. حالا میتوانید تا آخر عمر روی دو وجب در دو وجب از پیشخان آشپزخانه (بهاضافهی یک وجب برای چیز خرد کردن) غذا درست کنید. نمیخواهم ببندمتان به پلو، نه، هر غذایی که دلتان خواست. با تواَم دانشجوی خوابگاهی. تو نویسنده، هنرمند، نوازنده، سفالگر، لولهکش، بنا و زاهدِ گوشهنشین. تو نگهبان شب. تو سربازِ در حال خدمت. تو معلولِ ویلچری. تو برنامهنویس خورهی کامپیوتر، طراح خستهی وب. تو پدر و مادر شاغل بچهدار. تو که دلت میخواهد با محبوبت غذا درست کنی ولی نمیخواهی چیزی توی فر بگذاری. تو که پول زیادی نداری ولی میخواهی سالم غذا بخوری. تو سوژهی مستندِ ورنر هرتزوگ دربارهی زندگی در قطب جنوب. تو خانهنشین، دربند، محصور. تو منتقد فیلم جشنوارهی ساندنس. تو منتظرِ تلفن مشتری. تو کارگر کارخانهی منزجر از غذای یخزده. تو سحرخیزِ صبحانهنخور. تو نوجوانِ تنها در خانه. تو خاخام، کشیش، راهب، راهبه، پیشخدمت، پرستار. تو بازیگر، شوفر تاکسی، رانندهی تریلی. تو، حتی تو.
با یک معمای علمی شروع میکنیم. برنج فوری را با مقدار مناسب آب بریزید توی پلوپز و درجه را بگذارید روی «پخت». چند دقیقه بعد درجه میپرد روی «گرم» (که یعنی برنج آماده است). شب بعد، برنجِ تمامدانهی ارگانیک را با مقدار مناسب آب بریزید توی پلوپز و درجه را بگذارید روی «پخت». یک ساعت بعد درجه میپرد روی «گرم». هر دو شب برنج کاملا پخته است.
از کجا میفهمد؟ هیچ دکمه و درجه و تنظیم دیگری روی پلوپز نیست. تا جایی از ظاهر ماجرا برمیآید که فقط یک المنت گرمکننده آن زیر هست؛ جایی برای قایم کردن چیزی نمیماند. پس پلوپز از کجا میفهمد ظرف چه مدت برنج را بپزد؟ رازی است از شرق دور. سوالی که جوابش به کارتان نمیآید نپرسید. هدف صرفهجویی در زمان و پول است. اگر فکر آشپزیِ اساسی در سر دارید، اشتباه آمدهاید.
معمای ازلی: چه برنجی؟ برنج فوری در پلوپز خوب میپزد ولی باید عین دستورِ روی بستهبندیاش عمل کنید. جلوتر بهتان خواهم گفت که به دستورالعملها محل نگذارید اما فعلا روی بستهبندی برنج فوری را بخوانید. الکی اسمش را نگذاشتهاند برنج فوری. اگر نیم ساعت بگذارید روی پخت یا گرم بماند باید با کفچه از توی پلوپز جمعش کنید.
برنج فوری برای وقتی است که خیلی عجله دارید و بنابراین گور پدر ارزش غذایی. برنج فوری به شیوهای ظالمانه و وحشیانه از ویتامینها و بقیهی چیزها تهی شده است (آنها را میدهند به خوکها و مرغهای پرورشی). از برنج واقعی استفاده کنید. برنج قهوهای خوب است. باسماتی خوب است. سایر غلات را هم بیخیال نشوید. (توجه: یکی اینجا کامنت گذاشته بود که اوه اوه، من این برنج یا آن برنج را نمیتوانم بخورم، حساسیت دارم. خب نخور.)
من آشپزِ خفن فرانسوی نیستم. آشپزِ کارراهبیندازم. غذا را برای اینکه بعدش بخورم میپزم. میتوانم برای زنم یا کل خانواده به همین سادگی که برای خودم آشپزی میکنم، آشپزی کنم و به قول تراویس بیکل[۱] «همهوقت، همهجا». البته الان به دلیل مشکلات جسمی نمیتوانم درست غذا بخورم اما این تاثیری روی آشپزی کردنم نگذاشته؛ حالا آشپزی برایم فعالیتی است نابتر، رها از اجبار بیولوژیکی.
خب از اول. پلوپز بخرید. من تا حالا ده دوازده تا داشتهام. همیشه مارک زوجیروشی میخرم ولی نمیدانم بهترین است یا نه. یک سهپیمانهای دارم و یک دهپیمانهای. مدل و اندازههای زیادی دارد اما در هیچکدامشان خبری از کلماتی مثل «قابل برنامهریزی» یا «منطق فازی» نیست. همینطور از درجه و تنظیمات غیربدیهی. اگر پلوپزی خریدید که بیشتر از دو صفحه کاتالوگ داشت، ولخرجی کردهاید. من به فکر جیبمان هستم. چیزی که میخواهیم یک پلوپز ابتدایی است با دو تا درجه: پخت و گرم. ممکن است به جای اینها نوشته باشد «پختن» و «گرم نگه داشتن». ممکن است ژاپنی نوشته باشد. خودتان سر درمیآورید.
هزار تا کتاب دربارهی آشپزی با پلوپز هست. ما به هیچکدامشان کاری نداریم. فکر کنید پلوپزتان یک مکینتاش است: وقتی از کارش سر درآوردید و فهمیدید چی چه کار میکند دیگر جزوه و دستورالعمل نمیخواهید. زن باشید یا مرد، ما این کار را مردانه انجام خواهیم داد: با اجتناب از خواندن دستورالعملها و کاتالوگها و راهنماها. یا مثل خاله ماریِ من که تمام عمرش دستور غذا از اینجا و آنجا جمع میکرد و با این و آن تاخت میزد اما یکیشان را هم استفاده نکرد. توی آشپزخانه روی اتوماتیک بود. دو تا درجه داشت: پختن و سفره چیدن. نمیدانست نمک را چطور بسنجد. به من میگفت: «بهاندازهش بریز عزیزم.» این خردِ شاعرانهاش بود برای تخمین تعداد سیبزمینیهای لازم برای یک غذا: «یه سیبزمینی واسه هر نفر، یه سیبزمینی واسه دیگ، یکی هم سیبزمینی خوشگله، واسه مهمونِ سرزده.»
ادامهی این زندگینگاره را میتوانید در شمارهی هشتادوچهارم، دی ۹۶ ببینید.
این روایت برشی است از کتاب The Pot and How to Use It که سال ۲۰۱۰ منتشر شده است.