بخشی از نگارگری رویارویی سپاهیان عثمانی و نیروهای متخاصم اروپایی| استانبول | اوایل قرن دهم […]

روایت × خاطرات

برشی از خاطرات جاسوس انگلیسی در قسطنطنیه

بریتانیا از چهارصد سال قبل به دنبال توسعه‌ی هرچه بیشتر قدرت و نفوذ خود در جای‌جای دنیا به‌ویژه در سرزمین‌های شرقی و اسلامی بوده است. یکی از ابزارهای اصلی این نفوذ، جاسوسانی بود‌ه‌اند که به این سرزمین‌ها فرستاده می‌شدند تا از راه همرنگ شدن با جماعت، اهداف بلندمدت دولت‌شان را پیش ببرند.
حدود صدوپنجاه سال پیش کتابی منتشر ‌شد با عنوان خاطرات مستر همفر: جاسوس بریتانیا در خاورمیانه که در آن ادعا شده بود این کتاب خاطرات یک انگلیسی است که اوایل قرن هجدهم میلادی به سرزمین‌های اسلامی آمده تا برای دولت بریتانیا جاسوسی کند. حقیقت قضیه کاملا روشن نیست که آیا اساسا این کتاب ساخته‌وپرداخته‌ی دیگران است یا این‌که واقعا جاسوسی با این نام و مشخصات وجود داشته و خاطراتش را ثبت کرده و با فاصله‌ی زیادی پس از مرگش منتشر شده است. به هر رو، بخشی از این خاطرات مربوط است به دو سال اقامت همفر در قسطنطنیه که در ظاهر به اسلام مشرف می‌شود و زبان ترکی و عربی می‌آموزد اما در باطن اهداف جاسوسی خود را پیش می‌برد. جذابیت این خاطرات احتمالا جعلی و داستانی در این است که نویسنده‌ی متن هر کسی بوده، به اوضاع و احوال سرزمین‌های اسلامی آشنایی داشته و ذوق داستان‌گویی و ماجراسازی زیادی داشته. در ادامه گزیده‌ای از این کتاب را می‌خوانید.

آغاز ماموریت
در سال ۱۷۱۰ میلادی، وزارت مستعمرات انگلستان مرا مامور جاسوسی به مصر، عراق، ایران، حجاز و قسطنطنیه، مرکز خلافت عثمانی، نمود. ماموریت من جمع‌آوری اطلاعات کافی به‌منظور جست‌وجوی راه‌های درهم شکستن مسلمانان و نفوذ استعماری در ممالک اسلامی بود. همزمان با من، نه نفر جاسوس دیگر از بهترین و ورزیده‌ترین ماموران وزارت مستعمرات در ممالک اسلامی، این‌گونه ماموریت‌ها را بر عهده داشتند و در راه فراهم ‌ساختن موجبات تسلط استعماری انگلیس و تحکیم مواضع آن دولت در نقاط استعمار شده فعالیت می‌کردند. اعتبار مالی کافی در اختیار این هیئت‌ها قرار داشت و به نقشه‌های دقیق و اطلاعات دست اول مجهز بودند. فهرست کامل نام وزرا، فرمانروایان، ماموران عالی‌رتبه، علما و روسای قبایل به آن‌ها داده شده بود. در موقع خداحافظی، معاون وزارت مستعمرات با جمله‌ای ما را بدرقه کرد که فراموش‌نشدنی است. او گفت: «موفقیت شما سرنوشت آینده‌ی کشورمان را تعیین خواهد کرد. پس هرچه در قوه دارید به کار بندید تا موفق شوید.»


مقصد: قسطنطنیه
من در حالی‌ که از ماموریت خود خوشحال بودم، با کشتی به مقصد قسطنطنیه مرکز خلافت اسلامی عزیمت کردم. ماموریت من حاوی دو قسمت بود. نخست فراگیری زبان ترکی که در آن هنگام زبان رسمی مسلمانان آن دیار بود. من فقط چند واژه‌ی ترکی در لندن آموخته بودم. پس از زبان ترکی، باید زبان عربی، زبان قرآن و تفسیر و سپس فارسی را یاد می‌گرفتم. ناگفته نباید گذاشت که یاد گرفتن یک زبان با تسلط کامل بر قواعد ادبی و گفت‌وگوی فصیح و درست به آن زبان تفاوت دارد. من ماموریت داشتم که در آموختن این زبان‌ها آن‌چنان مهارتی به دست آورم که بتوانم مانند مردم آن‌جا صحبت کنم. یاد گرفتن یک زبان در مدت دو یا سه سال ممکن است اما تسلط به آن، سال‌ها وقت و فرصت می‌خواهد و من مجبور بودم این زبان‌های بیگانه را به‌گونه‌ای فراگیرم که هیچ نکته‌ای از قواعد و رموز آن فروگذار نشود و هیچ‌کس را توانایی آن نباشد که در ترک یا ایرانی یا عرب بودنم شک کند.


سوءاستفاده از حسن ظن مسلمانان
چندان هم از عدم موفقیت کامل خود دلواپس و نگران نبودم زیرا مسلمانان را می‌شناختم و می‌دانستم که روح مهمان‌نوازی، گشاده‌دستی و حسن ظن ایشان که یادگار تعالیم قرآن و سنت پیامبر است اجازه نخواهد داد مانند مسیحیان گرفتار سوءظن و بدبینی گردند. از سوی دیگر، حکومت عثمانی سازمانی برای کشف شبکه‌های جاسوسی انگلستان و فعالیت عمال بیگانه در قلمروی ممالک اسلامی در اختیار نداشت.


مامور وزارت مستعمرات بریتانیای کبیرم
پس از چند ماه مسافرت طولانی و خسته‌کننده سرانجام به دارالخلافه‌ی عثمانی رسیدم. پیش از پیاده شدن از کشتی، نام محمد را برای خود برگزیدم. به محض ورود، به مسجد جامع شهر رفتم و از پاکیزگی و نظم و ترتیب و اجتماع مسلمانان در آن‌جا واقعا لذت بردم و ناگهان در دل گفتم: چرا ما می‌خواهیم چنین مردم پاکدلی را آزار دهیم؟ آیا مسیح این‌گونه کارهای ناشایست را تجویز کرده است؟ اما فورا از این وسوسه‌های شیطانی و خیال‌های باطل استغفار کردم و به یاد آوردم که مامور وزارت مستعمرات بریتانیای کبیرم و باید ماموریت خود را به تمام معنی انجام دهم و ساغری را که چشیده‌ام تا آخر بنوشم.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی هشتادوهفتم، اردیبهشت ۹۷ ببینید.

خاطرات همفر: جاسوس انگلیسی در ممالك اسلامی، مستر همفر، ترجمه‌ی محسن مویدی، امیركبیر: ۱۳۹۱.