در روزگار نهچندان دوری که خبر چیز ارزشمندی بود، تحریریهها حکم کارگاه جواهر داشتند. آنقدر اتفاقات دوروبرشان را میتراشیدند و میپرداختند تا خبر نهایی مثل الماسی رخشان همهی نگاهها را سمت خود بکشاند. در متنی که میخوانید علیاکبر قاضیزاده، روزنامهنگار باسابقه، از همین کارگاه میگوید؛ از جوهری و زرگر و مخراجکار که با دقت و وسواس مراقب عیار خبر بودند.
هول و هراس روزهای اول کار در تحریریه را هنوز حس میکنم. بار اول، در آبان ۱۳۴۹ تحریریهی کیهان را تجربه کردم که فضایی در حد خود کوچک و بسیار شلوغ بود. میزهای کوچک چوبی را تا حد ممکن نزدیک به هم گذاشته بودند و غیر از کسانی مثل گلهداری، فرامرزی، امامی، خیرخواه یا رهنما کسی میز ثابت نداشت. سردبیر، روانشاد مهدی سمسار، در گوشهی شمال غربی تحریریه مینشست. وقتی بیرون از مدار کارِ خبری صدای حرف و خنده یا بگو مگو بالاتر میرفت، سمسار ته مداد استدلر قهوهایرنگ را چند بار روی میز میزد و صداهای اضافی قطع میشد.
تازهآمدگانی مثل من نظر بزرگتران را باید اجرا میکردند. رسم نبود برای هر اصلاح و توصیهای به خبرنگار بحث دربگیرد و بحرانی ایجاد شود. حتی اگر تحریریه خلوت میشد، کارآموزان و تازهکاران حق نشستن روی صندلیها را نداشتند. این اصولیگریها بیسبب هم البته نبود. تمام اهالی تحریریه روند ماندگاری را بهتدریج و با دشواری طی میکردند. قرار نبود یکی از راه برسد و کارهای بشود. خبرنگار باید چند سال کار موفق و پرثمر میکرد تا دبیر میشد. اگر دبیر لایق نوآور و اثرگذاری بود، ممکن بود در شورای تیتر عضو شود و اگر کارستانی میکرد، بشود سردبیر.
کیهان و اطلاعات از سالها پیش واحد عکاسی داشتند. چاپ عکسهای بزرگ و زندهی اجتماعی، حوادث، مصاحبه یا پدیدههای جالب اما رایج نبود. روزنامهها توانستند عدهای عکاس تربیت کنند که بتوانند همپای خبرنگار و گزارشگر در صحنهی رویدادها و پدیدهها حاضر شوند و سوژه را مستند کنند. زندهیادان رضوان، رضازاده، پرتوی، زرافشانها، و بقیه مثل ملکی و ثمودی و مرآت و… با ثبت صحنههای زشت و زیبا و هیجانانگیز به صفحههای روزنامه جلوه میبخشیدند.
عکسهای زشت پشت ناخنی (به اندازهی پشت ناخن دست) از همان زمان متروک ماند.
ادامهی این زندگینگاره را میتوانید در شمارهی نودم، مرداد ۹۷ ببینید.