با عروس نسبت دارید یا داماد؟

عکس: سحر مختاری

یک شغل

خاطرات يك سالن‌کار تالار پذيرایی

«جمعیتی که هر شب با شب قبل کاملا فرق می‌کنند؛ آدم‌هایی ‌رنگارنگ با اخلاق و منش متفاوت، با رسم‌ها و بعضا لهجه‌هایی متفاوت. مهمان‌هایی که به دو دسته‌ی اصلی تقسیم می‌شوند. دسته‌ی بزرگی که خوش‌مشرب‌اند و شاد و دسته‌ی کوچکی که بی‌حوصله‌اند و اخمو، یکی از صندلی‌های کنج را انتخاب می‌کنند و تا آخر مجلس از جایشان جنب نمی‌خورند.»
خیلی وقت است که تالارهای عروسی جای خانه‌های حیاط‌دار را برای پذیرایی و دورهمی‌های شادمانه گرفته‌اند. مهمان و میزبان، دسته‌جمعی نقل مکان می‌کنند به سالنی بزرگ و به همراه خودشان خلق‌و‌خو و آداب فامیلی‌شان را می‌برند. همین می‌شود که کارکردن در تالار پذیرایی شبیه یک‌جور مهمان ناخوانده بودن است. در جمعی که غریبه‌ای و این غریبه بودنت کمک می‌کند که جزئیات رفتارشان را بادقت ببینی. حسن خدادادی بیست‌و‌سه‌ساله است و اهل کشور همسایه، افغانستان. خدادادی به‌خاطر شرایط زندگی‌اش مجبور شده شغل‌های مختلفی را تجربه کند. پیش‌تر، روایت شغلیِ «نگهبان ساختمان» را به قلم او در خرداد ۹۰ چاپ کرده بودیم و این‌بار خاطراتش را از کار در یک تالار پذیرایی در نزدیکی یک شهرستان برایمان فرستاده است. خدادادی اهل مطالعه است و ریزبین و نگاه داستان‌پردازانه‌ای دارد.

هشتصدنفر، بله هشتصدنفر تعداد مهمان‌هایی است که امشب باید از آن‌ها پذیرایی کنیم! البته سهم ما در بخش آقایان حدود چهارصدوپنجاه نفر می‌شود و بقیه مربوط به بخش خانم‌هاست. سرپرست تالار که سرمی‌رسد از زبان او می‌شنویم جمعیت ممکن است حتی بیشتر هم بشود. با عجله دست‌به‌کار می‌شویم تا از کارمان عقب نمانیم.
با آمدن مهمان‌ها بساط شادي به‌پا می‌شود. بيشترشان قبل از شام میزها را ترک می‌کنند و به محوطه‌ی مقابل تالار می‌روند و زنجیروار یک حلقه‌ی انسانی می‌سازند و همراه موسیقی سنتی خودشان شادی می‌کنند. کم‌کم نگران زمان پذيراييِ شام می‌شویم. این‌که بین این‌همه میز و صندلی و جمعیت‌ِ زیاد، سينيِ غذا‌به‌دست چطور راه‌مان را باز کنیم؟ مخصوصا که امشب دو نوع غذا سفارش داده‌اند، باقالی‌پلو با گوشت و زرشک‌پلو با مرغ. اما نگرانی‌هایمان چندان دوام ندارد. موقع شام‌حدود بیست‌نفر از جا بلند می‌شوند و بدون هیچ حرف و حدیثی به صف می‌ایستند تا سینی‌های غذا را دست‌به‌دست به میزها برسانند. انگار برای این کار آموزش دیده‌اند. در چنین موقعیتی وظیفه داریم از مهمانان بخواهیم بنشینند تا کار خودمان را بکنیم اما سرگروه‌مان که اوضاع را خوب درک کرده از ما می‌خواهد بگذاریم کار خودشان را بکنند. ما هم همین‌طور هاج و واج تماشایشان می‌کنیم. همگی کارشان را به‌سرعت انجام می‌دهند و سینی‌های غذا را از آشپزخانه به مرد موسفیدی می‌رسانند که احتمالا در مجلس‌‌های خودشان آشپزی مي‌كند و حالا با تواضع تمام دیس‌های غذا را جلوی مهمانان می‌گذارد. خلافِ شب‌های معمول که جمعیت نصف امشب است، کل کار چنددقیقه بیشتر طول نمی‌کشد و با خیال راحت به غذاخوردن جمعيت نگاه‌می‌کنیم. بعدها پیش خودمان و دیگران تعريف می‌کنیم که پذیرایی از هزاروچند مهمانِ این‌چنینی خیلی راحت‌تر است از جمعیتی بسیار کمتر اما بدقلق!

یک دیدگاه در پاسخ به «با عروس نسبت دارید یا داماد؟»