حکایت یلدا

روح‌اله گیتی‌نژاد

حکایت یلدا

روایت سوم

بلوک A واحد ۱۳

December 21 at 9:13pm

Farhad M.Bzrg: يکي هم بايد باشد بسازد فيلم اين روزهاي ما را، اين روزهاي کوتاه و شب‌هاي طولاني را، ما آدم‌هاي جداافتاده در اين شب يلدا را، اين رابطه‌هاي دور و نزديک را. آخر من اين شبِ يلدايي بايد بنشينم اين‌جا و با اين قهوه و سيگار دوره کنم روز را و شب را؟ اصلا شخص آقاي کيشلوفسکي يا حالا مثلا آقاي هيچکاک بايد بردارد دوربينش را بياورد بکارد جلوي پنجره‌ي ما و ثبت کند اين زن‌وشوهر روبه‌روييِ ما را که زن حالا نشسته روي کاناپه و مي‌گريد آرام. اگر آقاي کيشلوفسکي زوم کند، کلوزآپ محشري مي‌تواند بگيرد از لب‌هاي مرد که فرياد مي‌زند و مي‌گويد خودِ تو بودي که گفتي نمي‌خواهي‌ام. و ما چقدر خوب بلد شده‌ايم اين نخواستن‌ها را در اين سال‌ها که گاهي دلت مي‌خواهد بزني زير همه چيز، مثلا همان ميناي کنعانِ آقاي حقيقي که يک‌هو ديد نمي‌خواهد، بي‌هيچ دليلي نمي‌خواهد، همين، يا مثلاتر همين زنِ روبه‌رويي ما، با چشم‌هاي خيس. اصلا آدم چرا بايد به اين برسد که سيبِ آدمش (حالا سيب حوايش، گير ندهيد) اين‌طور بالاوپايين برود و بر سر پارتنرش فرياد بکشد که خسته شده است؟ مگر همه‌ي ما خسته نمي‌شويم گاهي؟ بعدتر آدم به جايي هم مي‌رسد که دستش را بلند مي‌کند که بزند، بزند زير همه‌چيز، بزند توي صورت زن و يک‌هو خودش را گير‌مي‌اندازد که اين من‌ام؟ اين من‌ام که دست بلند کرده‌ام سر زنم و اين زن من است که با چشم‌هايي لرزان نگاهم مي‌کند؟ بعد مرد دستش را پايين مي‌آورد و فرومي‌رود در کاناپه. خيلي شرلوک‌هولمزوار. بعد از پاکتِ سيگار، سيگاري چيزي درمي‌آورد و دود مي‌کند لبِ پنجره همان‌طور آرام‌آرام. و زن بلند مي‌شود و پرده را مي‌کشد. من؟ من اصولا آدمِ جايي‌ماندن نيستم، ته‌اش از پشت پرده نگاه مي‌کنم و سيگار بعدي‌ام را روشن مي‌کنم و قهوه‌ي يخ‌کرده‌ام را مزمزه مي‌کنم و زل مي‌زنم به تاريکي. آقاي کيشلوفسکي هم لابد دوربينش را برمي‌دارد مي‌رود.

۷Comments ۷۳ Likes:
Aazi: ميبينم که شبه يلدايي نشستي تو خونه.

Farhad M.Bzrg: بذار کلام من منعقد شه بعد کامنت بذار، اتفاقا رفقا دعوت کرده بودند که گفتم بنشينم اين «شب يلدايي» (درستش اينه) مداقه کنم. مگر ما چندتا شب يلدا داريم؟

دالتون‌ها: «بعدتر آدم به جايي هم مي‌رسد که دستش را بلند مي‌کند که بزند، بزند زير همه‌چيز». عالي آقا. عالي.

خانوم ح: واي. من عاشق آهنگ کنعانم. گذاشتمش رو آلارم گوشيم هرروز صبح باهاش پا مي‌شم.

Aazi: ببينم تو دست رو زنتم بلند ميکني؟ لابد اينم از روشنفکريت هستش. خوبه والا!!!

Farhad M.Bzrg: آخ از آهنگ کنعان خانم ح، آخ.

Reza Ferrari: مرسي که هستي.

Reza Ferrari : * :Farhad M.Bzrg جان.
 

متن کامل این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی چهل‌ام، دی ۱۳۹۲ بخوانید.