حکایت یلدا

دی ۱۳۹۲

شب يلدا چندنفر از ساكنان بلوك A از پنجره‌هايشان شاهد منظره‌ي ساده اما جديدي هستند: زوج جوان ظاهرا باهم دعوا مي‌كنند، بعد پرده‌ها كشيده مي‌شوند و كمي بعدتر که پرده‌ها دوباره باز مي‌شوند، يك مهماني در خانه‌شان برپاست.

حکایت یلدا

حالا این‌که یک خانم خانه‌دار بخواهد چاقویش را تیز کند، بالذات امری طبیعی است اما چرا عوضِ پشت نعلبکی یا سنگ سنباده‌ی زنجان، از مصقل فرانسوی استفاده می‌کند، جای تشکیک دارد.

حکایت یلدا

به قول شازده‌کوچولوی همه‌ی ما، آن‌چه اصل است از دیده پنهان است. لحظه‌ای که ظاهرا پرده‌ها کشیده می‌شوند اما در پس پرده زندگی ادامه دارد مثل دانه‌های انار که اصل‌اند در پساپشتِ پوسته‌ای ضخیم.

حکایت یلدا

اگر آقاي کيشلوفسکي زوم کند، کلوزآپ محشري مي‌تواند بگيرد از لب‌هاي مرد که فرياد مي‌زند و مي‌گويد خودِ تو بودي که گفتي نمي‌خواهي‌ام. و ما چقدر خوب بلد شده‌ايم اين نخواستن‌ها را در اين سال‌ها که گاهي دلت مي‌خواهد بزني زير همه چيز.

حکایت یلدا

نویسنده باید چشم و گوش حساسی داشته باشد و تلاش کند از ساده‌ترین اتفاق‌ها و تصویرهای اطرافش، سوژه‌ی داستان پیدا کند. چه می‌دانم، مثلا قطع شدن آب گرم خانه یا از آن بهتر، دعوای زن‌وشوهری که در همسایگی‌تان زندگی می‌کنند، با وجود ظاهر ساده‌اش می‌تواند نقطه‌ی شروع یک داستان جایزه‌بگیر باشد.

حکایت یلدا

سپس خانم عمويي ليست واحدهاي داراي بدهي معوقه را قرائت كردند كه مشخص شد واحدهاي ۱۲ و ۱۳ طبقه ۴ و واحد ۸ طبقه‌ي ۳، شارژ و اورشارژ چندماه را بدهكار مي‌باشند (واحد ۱۲، دوماه و واحد ۱۳، سه‌ماه و واحد ۸ ، هفت‌ماه) كه آقاي طاري مجددا عصباني و تهديد به شكايت و اقدام قانوني نمود.