بلوک A واحد ۹
یک
دوست عزیزی در نامهشان پس از چاپلوسی بسیار و اغراقآمیزترین تعریفهایی که تا حالا شنیدهام، از من خواستهاند یک موضوع بدهم تا با آن داستان بنویسند. دوست عزیز، درخواستتان کمی نامنتظره و عجیب است و اگر خاطرتان باشد، در شمارهی پیش درخواست مشابهی را بیپاسخ گذاشته بودم. بااینحال به دلایلی که فقط بر خودم آشکار است، چارهای ندارم جز اجابت. پیش از هر چیز توصیه میکنم برای شروع داستاننویسی دنبال موضوعهای عجیب نگردید و به خودتان سخت نگیرید. نویسنده باید چشم و گوش حساسی داشته باشد و تلاش کند از سادهترین اتفاقها و تصویرهای اطرافش، سوژهی داستان پیدا کند. چه میدانم، مثلا قطع شدن آب گرم خانه یا از آن بهتر، دعوای زنوشوهری که در همسایگیتان زندگی میکنند، با وجود ظاهر سادهاش میتواند نقطهی شروع یک داستان جایزهبگیر باشد. اصلا چرا داستانتان را با همین موضوع ننویسید؟ میتوانید همین حالا دستبهکار شوید. در ضمن انتظار ندارم داستانتان را به من تقدیم کنید اما تمام که شد آن را بفرستید تا بخوانم. اگر دروغ نگویم، خودم از این موضوع کمی هیجانزده شدم.
دو
عزیز دیگری در نامهای بسیار سرد خواستهاند توضیح بدهم باید چهکار کرد که خوانندهی داستانمان میخکوب شود و در پایان نامه هم پرسیدهاند آیا من به کافکا اعتقاد دارم یا نه. در پاسخ به این یار آشنا باید بگویم که برای حداکثر التذاذِ هنری از یک داستان، سوژهی خوب بهتنهایی کافی نیست و نویسنده باید توانایی این را داشته باشد که داستان را خوب پیش ببرد. اگر با یک غافلگیری خاص در وسط داستان ظاهر شوید، خواننده نمیتواند داستان را زمین بگذارد. لابد میپرسید چطور باید به این غافلگیری رسید. پاسخش در یک کلمه خلاصه میشود: تخیل. تا وقتی به تخیلتان میدان ندهید، نمیتوانید سوژهها را گسترش بدهید. برگردیم به همان مثالی که در نامهی پیش برای دوست دیگری زدم. اگر داستان فقط در همان دعوا خلاصه شود، یک سوژهی خوب دیگر هم حرام شده و رفته کنار سوژههای اینچنینی دیگر. بهشخصه اگر بخواهم به تخیلم در حد محدودی، اجازهی جولان بدهم، ادامهی چنین داستانی را اینطور تصور میکنم که بعد از دعوا، پردههای خانه کشیده شوند و تا مدتی چیزی نبینیم. دوست من! اگر دلتان خواست میتوانید با خوانندهی قبلی وارد مذاکره شوید و یک جوری حق مالکیت فکری این داستان را بین خودتان تقسیم کنید. چون سوژهی پرده را در پاسخ به نامهی شما گفتهام و ایشان قاعدتا حق ندارند از این سوژه در داستانشان استفاده کنند. در مورد سوال دومتان هم نمیدانم شنیدن کدام خبر باعث شده این را بپرسید. در پاسخ باید عرض کنم که من هیچ زمانی مشکلی با کافکا نداشتهام و خیلی از کتابهای او را هم دارم.
متن کامل این مطلب را میتوانید در شمارهی چهلام، دی ۱۳۹۲ بخوانید.