زن جوان گفت: «با کفش تشریف بیارین تو.» و با دست جایی از خانه را نشان داد که احتمالا پذیرایی بود. نامرتبی خانه با آگهیِ «فروش کلیه لوازم منزل» همخوانی داشت. انگار همین چنددقیقه پیش اسباب و اثاثیه را وسط خانه خالی کرده بودند با این تفاوت که فیلم کمی رفته بود جلو، اشیا از جعبهها بیرون آمده بودند و دورتادور هال و پذیرایی روی موزاییکهای سفید و براقِ بدون فرش، مرتب کنار هم چیده شده بودند. خانه نیمهخالی بود. معلوم بود اولین کسانی نیستیم که رسیدهایم. پشتسر زن راه افتادیم تا به پذیرایی رسیدیم. مبلمان استیل ششنفره، گوشهی پذیرایی بود و مردی با موهای جوگندمی روی یکی از مبلهای تکی نشسته بود. مبلهایی که زن پشت تلفن گفته بود خیلی نو هستند. معلوم است مبلها را تازه خریدهاند و اگر بنا نبود تا چندهفتهی دیگر بروند ایتالیا، تا دهها سال بعد هم برایشان کار میکرد. گفته بود اگر بیایید ببینید خودتان میفهمید. در نگاه اول چیزی نمیشد دید. مبلها را با روکشهای نخی سفیدی پوشانده بود. بهجز آنیکی که مرد آشکارا رویهاش را کنار زده و رویش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند. زن داشت جزئیات مبل را توضیح میداد و ما به رویههای سفید نگاه میکردیم و مرد از جایش تکان نمیخورد. زن به مرد گفت: «برای مبلها آمدهاند.» مرد کوچکترین تکانی نخورد. حتی روزنامه را ورق نزد. زن رو به ما کرد و گفت ببخشید و رفت سراغ یک مبل تکی دیگر. رویهاش را برداشت و تعارفمان کرد که بنشینیم تا راحتیاش را امتحان کنیم. زیرچشمی مرد را نگاه کردیم و با احتیاط روی مبلها نشستیم.زن گفت اگر مبلها را بخریم، پردههای همرنگشان را هم میدهد. دوباره تاکید کرد عجله دارد چون چند هفتهي دیگر برای همیشه به ایتالیا میروند. از فاصلهی نزدیک، از گوشهی چشم، مرد را میدیدیم که هنوز سرش توی روزنامه بود. آنجا از روی مبلها، کنار مرد موجوگندمی، میشد کل خانه را و جای خالی باقیِ وسایلی را دید که احتمالا همان چندروز پیش برای همیشه از خانه رفته بودند. خردهریزهای پخشوپلای کف خانه و جاهای خالی، ترکیب وسوسهانگیزی بود. میشد فیلم را کمی برگرداند عقب. تلویزیون و بوفه را از در برگرداند توی خانه، یخچال و اجاق گاز را برگرداند توی آشپزخانه، خردهریزها را برگرداند توی کابینتها و فرشها را پهن کرد. بعد مرد را دید که تکان میخورد. از جایش بلند میشود، رویهی سفید مبل تکی که رویش نشسته بود را میکشد، دوباره روی مبل مینشیند، نگاهی به خانهی کاملش میکند و اینبار روزنامه را ورق میزند.