مهر ۱۳۹۶

هفت قاب از زنان در جنگ

خانم کاظم‌زاده بیست‌وسه‌ساله بوده که جنگ شروع می‌شود و از همان روزهای اول داوطلب می‌شود از طرف روزنامه برای گرفتن گزارش و عکاسی به جبهه‌ی غرب برود. رفتن یک زن خبرنگار و عکاس خصوصا در آن روزهای کردستان اتفاق سهل و ساده‌ای نبوده است.

به اطلاع می‌رساند

بهمن ۱۳۹۳

گزیده‌ای از آگهی‌های زمستان ۵۷

نظام پزشکي مرکز مراتب امتنان خويش را از کليه‌ي همکاران عزيز در سراسر مملکت که در موقعيت حساس کشور، با نهايت صبر و بردباري وظائف اخلاقي و انساني خود را فارغ از هرگونه مسائل جانبي به نحو مطلوب انجام داده، و در تسکين آلام بيماران و دردمندان و مجروحان مجاهدات قابل تقديس معمول داشته‌اند، اعلام مي‌دارد.

جادوی حباب‌ها

دی ۱۳۹۳

شش قاب از سینک‌های ظرف‌شویی

دست‌ها ظرف‌ها را کف‌مال می‌کنند،‌ آب می‌کشند و سراغ ظرف بعدی می‌روند و در تمام این لحظه‌ها صفحه‌ی فلزیِ براق، شاهد تغییر حالت چهره‌‌ی آدم‌های ایستاده‌ی دستکش‌به‌دست است؛ گره‌خوردن ابروها بعد از یادآوری یک گفت‌وگو، لبخندهای کوتاه بعد از مرور خاطره‌ی چندروز پیش …

دی ۱۳۹۳

به مناسبت ۵دی سال‌روز زلزله‌ی بم

برق قطع شده و شهر در سكوت مطلق است. نه گریه‌ای، نه فریادی، نه فعالیتی. دوسال قبل براي يك سفر تفريحي و دیدن ارگ قديم آمده بودم بم، شهر را مي‌شناسم. چراغ‌قوه‌ی پرقدرتی را که همراه دارم روشن مي‌كنم و روی شهر مي‌اندازم.

هم‌راه

آذر ۱۳۹۳

کافی است کمی به دهان‌های باز کفش‌ها خیره شوی تا به حرف بیایند، در خیال، صاحبان کفش‌ها را تصور کنی و مثل بازی نقطه و خط، هر کفشی را با یک خط به صاحبش برسانی. اگر آدم‌ها آشنا باشند، کنجکاوی به همین نقطه ختم می‌شود اما اگر هیچ شناختی از صاحبان کفش‌ها نباشد، چه؟

صفر مرزی

مرداد ۱۳۹۳

به بهانه ۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان

این مجموعه ادای دینی است کوچک به صبر و استقامتی که آزادگان برای حفظ وطن و آرمان‌ها به خرج دادند. شرح عکس‌های این مجموعه، خاطراتی است که ساسان مؤیدی از لحظه‌ی ثبت آن‌ها به یاد دارد.

ارباب تیشه‌ها

اردیبهشت ۱۳۹۳

به بهانه‌‌ی روز کارگر

کافی است در لباس‌های دیگری تصورش کنيد تا آدم دیگری بشود؛ بشود بدلکاری حرفه‌ای که عوامل پرشمار فیلم، پشت دوربین، حرکاتش را با چشم دنبال می‌کنند، یا پهلواني که در میان حلقه‌ی جمعیت مسحور، معركه مي‌گيرد، يا ورزشکاری که روی خرک‌حلقه‌ به طلای المپیک فکر می‌کند.