خوبی کفشها همین است؛ کفشها آنقدر همراه و همپای آدمهایند که از جایی به بعد خواه ناخواه شکل صاحبانشان میشوند. خطها و ترکها و ساییدگیهایی پیدا میکنند که مخصوصِ قدمهای خود صاحبانشان است. به همین خاطر مواجهه با انبوه کفشهای جفتشده یا لنگهبهلنگهی پشتِ درِ هر خانهای همیشه وسوسهانگیز است. انبوهی جمعیت آنسوی درند و انبوهی کفش اینسوی در. کافی است کمی به دهانهای باز کفشها خیره شوی تا به حرف بیایند، در خیال، صاحبان کفشها را تصور کنی و مثل بازی نقطه و خط، هر کفشی را با یک خط به صاحبش برسانی. اگر آدمها آشنا باشند، کنجکاوی به همین نقطه ختم میشود اما اگر هیچ شناختی از صاحبان کفشها نباشد، چه؟ آنوقت ماجرا از حدسزدن آدمها کمی فراتر میرود و رنگ خیال میگیرد.
عکسهای این شماره مجموعهای است از پاپوشهای هزاران مرد و زن و کودکِ استان بلونیلِ سودان که برای دور شدن از درگیریهای داخلی و حفظ جانشان صدها مایل پیادهروی کردهاند تا به نقطهای امن در سودان جنوبی برسند. عکاس مجموعهی «یک پیادهروی طولانی» بهجای ثبت چهرهی تکتک آنها از کفشها و صندلهایشان عکس گرفته. حالا کفشها و صندلهای آنها بعد از روزها پیادهروی گویای حال صاحبانشاناند. کافی است کمی به ساییدگیها و ترکهایشان نگاه کنی؛ صاحبِ کفشهای لنگهبهلنگه سر کدام قدم برگشته و به خانه نگاه کرده؟ دخترِ صندلهای صورتی کجا فهمیده عروسکش را جا گذاشته؟ پاهای صاحب کفشهای آبی چندبار از خستگی روی زمین کشیده شدهاند؟ صاحبِ صندلهای گلدار آیا روزی از همین راه به خانه بازمیگردد؟
ادامهی این مجموعه عکس را میتوانید در شمارهی پنجاهم، آذر ۹۳ ببیند.
این یکی از بهترین مجموعه عکس هایی بود که منتشر کردید. پروژه ی عکاسی خیلی خلاقانه ییه… البته ناراحت کننده هم هست.