سینکها رازدار نیستند. به اندازهی یخچالها و کابینتها پنهانکاری نمیدانند. هر مهمان ناخواندهای را زود از حال و روز خانه باخبر میکنند. اما با همهی اینها خاصیتی جادویی دارند. انگار با آن گودال عمیق و آن شیرِ شبهمجسمه، منتظر ایستادهاند برای شنیدن. حضور دستکشهای رنگی و صدای شرشر آب و لیزخوردن حبابِ کف روی ظرفها کافی است تا جادو اتفاق بیفتد. دستها ظرفها را کفمال میکنند، آب میکشند و سراغ ظرف بعدی میروند و در تمام این لحظهها صفحهی فلزیِ براق، شاهد تغییر حالت چهرهی آدمهای ایستادهی دستکشبهدست است؛ گرهخوردن ابروها بعد از یادآوری یک گفتوگو، لبخندهای کوتاه بعد از مرور خاطرهی چندروز پیش، چینخوردگیهای پیشانی بعد از سبکسنگین کردن تصمیمی بزرگ، تکان لبها وقتی آوازی را زمزمه میکنند.
حافظهی فلزی براق سینکها شاهد غمها و شادیها و دودلیهای پنهان آدمهای زیادی بوده. شاهدی همیشه ساکت. شاید اصلا این خودش یکجور رازداری است. شاید آنها رازهای مهمتری برای پنهان کردن دارند.
ادامهی این مجموعهعکس را میتوانید در شمارهی پنجاهویکم، دی ۹۳ ببینید.