میخواهی مقالهی کوتاهی دربارهی اهمیت موضوع برایت بنویسم؟ خُب، اینکه برای از دست دادن جنگ اینقدر دلخوری، دلیلش این است که جنگ بهترین موضوع برای نوشتن است. بیشترین مادهی لازم برای نوشتن را یکجا جمع میکند، ضرباهنگ تندی دارد و چیزهایی به وجود میآورد که بهطور عادی باید یک عمر برایشان صبر کنی. چیزی که «سه سرباز»را تبدیل به کتابی فوقالعاده کرد، جنگ بود. آنچه از «خیابانهای شب»[۱] کتابی مزخرف ساخت، بوستون بود. هرکدام به خوبیِ دیگری نوشته شده بود. حدس میزنم بهام میگویی که اشتباه میکنم. شاید هم اشتباه میکنم. عشق هم موضوع خوبی است که شاید کشفش کرده باشی. موضوع اصلی دیگر پول است که ثروتمند یا فقیرمان میکند. طمع هم همینطور. باید بگویم یکی از موضوعهای کسلکننده عجز و ناتوانی است. قتل موضوع خوبی است، پس یک قتل درستوحسابی بگذار توی کتاب جدیدت و با خیال راحت لم بده روی صندلیات.
بهخاطر مسیح اینقدر غصهی از دست دادنِ جنگ را نخور چون من از جنگ چیزی که پشیزی بیرزد و نمایشی تماموکمال باشد، چیزی که درگیرم کند، نه دیدهام و نه عایدم شده، البته این دیدگاهی سطحی و رمانتیک است چون زیادی جوان بودم. خوشبختانه دوسپاسوس دوبار به جنگ رفته و در فاصلهی بین آن دو جنگ زندگی کرده. وگرنه کتاب اولش که چرت بود.
* این متن از نامهای به تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۲۵ در کتاب Ernest Hemingway Selected Letters, 1917-1961 انتخاب شدهاست.