۱۳۵۹، تهران. داستاننویس و روزنامهنگار. دانشآموختهي طراحي صنعتي. اولين مجموعهداستان او با نام «زندگی مطابق خواستهي تو پیش میرود» كه در سال ۱۳۸۵ منتشر شد، چهار جایزهي ادبی آن سال یعنی گام اول، مهرگان، گلشیری و روزی روزگاری را دریافت كرد.
شاپور برگشت و خانمکوچولو را دید. پشت سرش ایستاده بود و لبخند میزد. آن دو شادی و محبت دیدار تصادفی را به همدیگر ابراز کردند. رفاقتِ ده دوازدهساله داشتند اما خانمکوچولو از دست شاپور دلخور بود. شاپور دلش را شکسته بود. بعد از آنکه برای چند ماه، رفتوآمد و صمیمت بیشتری از همیشه داشتند، شاپور کمپیدا شده بود و در سراغ گرفتن از خانمکوچولو اهمال کرده بود.