روزي يكي از بچهها مصاحبهاي از من را در مجلهاي قديمي ديده بود و آن را آورده بود مدرسه و به بقيه نشان داده بود. فردايش كه به كلاس رفتم ديدم بچهها با لبخند مرموز و معناداري نگاهم ميكنند. يكي از بچهها گفت: «آقا شما آدم مهمي هستيد؟» گفتم: «چطور مگر؟» مجله را از داخل كشوي ميزش درآورد و گفت: «اين عكس شما است.»