خانم مرسر که تو آمد، ديد همسرش آشفته است. همانطور که کیفش را میگذاشت زمین، پرسید: «باز دیگه چی شده؟» صدایش او را از جا پراند. خانم مرسر گفت: «نمیشه یه دقیقه تنهات گذاشت.»
خانم مرسر که تو آمد، ديد همسرش آشفته است. همانطور که کیفش را میگذاشت زمین، پرسید: «باز دیگه چی شده؟» صدایش او را از جا پراند. خانم مرسر گفت: «نمیشه یه دقیقه تنهات گذاشت.»