شهرت میشل دو مونتنی، فیلسوف و نویسندهی فرانسوی دوران رنسانس، بیش از هر چیز مديون کتابی است تحت عنوان جستارها. او در این کتاب جستارنویسیِ شخصی را تا درجهی یک ژانر ادبی ارتقا داد. شايد بتوان مونتنی را اولین کسی دانست که بهطور جدی «خود» را موضوع محوري كار نويسندگان قرار داد و جهان و موضوعات مربوط به آن را بهشکلی متوازن با درونیات و خویشتن شخصی نویسنده در هم آمیخت. پاتریشیا همپل، نویسندهی ناداستان و استاد ادبیات، در این متن با استفاده از شیوهی خود مونتنی نشان میدهد که او چگونه با استفاده از تجربیات شخصی به توصیف شخصیت انسان و رابطهی او با جهان اطرافش میپرداخت و با در پیش گرفتن این شیوه ادبياتِ پس از خود را تحت تاثیر قرار داد.
اگر از مجسمهی میشل دو مونتنی در پاریس دیدن کنید، آن را در محوطهای پوشیده از گیاهان سبز خواهید یافت، گویی شاخ و برگ درختان آنسوی مجسمه در باغ سوربون او را از آن خود ساختهاند، انگار او در قامت برنزی خودش نیز همان حاشیهای را ترجیح میدهد که در زندگی برگزید. اولین چیزی که توجهتان را جلب میکند کفشهای او است. اولين بار كه ديدمش با اينكه شب بود، اول کفشها را با آن رنگ طلاییشان روي زمينهي تیرهي برنزی او دیدم، در حالی که او آسوده با پاهایی برهمانداخته نشسته، و کمی به جلو خم شده بود. انگار بخواهد آنچه را شما ممکن است در پیادهرو بر زبان آورید، بشنود.
مردم برای خوشيمني یا شاید از سر علاقه روي کفشهایش دست میکشند. دانشجویان میگویند اگر بر کفشهایش دست بکشید بهراحتی از پس امتحانات برمیآیید. آنقدر بر این کفشهای جلوبستهي باشکوه قرن شانزدهمی که به کفش باله میماند دست کشیدهاند که برق افتاده است و از نوازش پرمهر نسلهای قرن بیستم میدرخشد. پل لاندوسکی، سازندهي این مجسمه، را بیشتر با مجسمهي مسیح منجی میشناسند، مجسمهي عظیمی که سال ۱۹۳۱ بر فراز شهر ریو دو ژانیرو استوار شده و به شهر مینگرد. لاندوسکی مجسمهي مونتنی را دو سال بعد، در سال ۱۹۳۳، شاید به یادبود چهارصدمین سال تولد او در ۱۵۳۳، ساخت.
از اين کفشهای بسیار شیک و باشکوه که بگذرید، صورتش را میبینید که با موشکافی عجیبی به شما خیره شده است. چهرهي مردی که زیباییها را میستاید، و با لبخندی شیطنتآمیز اجازه میدهد ضعفش در برابر لذتها او را سرگرم سازد، اما نمیگذارد اشتیاقش او را به تسخیر خود درآورد. لاندوسکی به مونتنی چهرهای قرن بیستمی بخشیده، چهرهای سهلگیر، اینجهانی، گرم؛ چهرهای کم و بیش آمریکایی، چهرهي یک اومانیست. این مونتنی، درست شبیه همان که در این سالها به مطالعهي آثارش پرداختهام، همهچیز را از پیش میبیند و میپذیرد؛ «همه»ی آن کژی و تناقض انسانیای که در میدان طمع و هوس آشکار میشود.
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادم، مهر ۹۵ ببینید.
*این متن در پاییز سال ۲۰۱۲ به عنوان مقدمهي ویژهنامهي ناداستان مجلهي Ploughshares منتشر شده است.