یک آرزوی دور است؛ اینکه هرچه را نمیخواهی ببینی از جلوی چشمهایت پاک کنی. اینکه لایهلایه عناصر خنثی و مزاحم منظرهی روبهرویت را از جلوی چشمهایت کنار بزنی تا ذرهذره به آن تصویر وسوسهانگیز، آن آرزوی محال، آن تکهی نابی که در منظره پنهان شده نزدیک شوی. از آن آرزوها است که فقط در شهر اسمش آرزو است وگرنه در جنگل یک درخت را کنار بزنی به درخت رویایی بعدی میرسی، یا در دریا و كوير فرقی نمیکند کدام تکه را برای تماشا انتخاب کنی. اما در شهر فرق میکند. هزاران جزء بیخاصیت یا آزاردهنده جلوی چشمها است که زیبایی محضِ آن صحنه را پنهان کرده. این مجموعه تلاشی است برای نشان دادن همین تکههای ناب. تکههایی که نشان میدهند شهر هنوز پر از زیباییهای پنهان است. زیباییهایی منتظر کشف؛ منتظر دیده شدن.


