رز تقریبا پنج سال است که دارد «مادرِ موزیکال» بازی میکند؛ بزرگترین بازی قرن بیستم بعد از لاتاری، با دو تا هشت بازیگر و چند تا قانون ساده.
یک مادرِ بیوه را بردارید و این طرف و آن طرف بچرخانید تا وقتی كه کنار دخترش در فلوریدا آرام بگیرد. دخترِ ساکن فلوریدا چهار ماه فرصت دارد تا برادرش در شیکاگو را گول بزند که مادر را مدتی پیش خودش نگه دارد. برادرِ ساکن شیکاگو مادر را نگه میدارد تا وقتی که بتواند پنجاه کیلو احساس گناه روی سر خواهرش در کالیفرنیا خالی کند.
مادر همیشه بازنده است. رز تا حالا بیشتر از یک فضانورد شاتلسوار سفر هوایی کرده.
بعد از اینکه شوهرش سیمور چهار سال قبل فوت کرد، رز تقریبا هر چهار ماه را یک جا خوابیده. در رویاها خودش را توی یک آسایشگاه سالمندان تصور میکند که اتاقی هم از آن خودش دارد؛ جایی که بتواند هر وقت دلش خواست حرف بزند و میان آدمهایی که مثل خودش یبوست دارند باشد.
البته که هیچوقت حرفی از این رویا به بچههایش نمیزد. مسئولیت آنها مراقبت از او بود و مسئولیت او تحملِ مراقبت آنها.
هر شب، هر کجا که بود، سیمور را صدا میزد و با او مشغول گفتوگو میشد.
فلوريدا (جولای)
«خب اومدم فلوریدا. فک کنم جولایه. اوضاع تو چهجوره سیمور؟ ایرن، سم و سندی اومدن فرودگاه استقبالم. نوهت عین مترسکه. دوازده سالشه و هفت کیلو بیشتر نمیتونه بلند کنه. حق هم داره بچه وقتی تو این خونه هیچی واسه خوردن پیدا نمیشه. نونها همه یخزدهس و قوطیها و جعبههای توی کابینت همه خزه بسته و کپک زده. نمیخوام نگرانت کنم ولی بهنظرم نوهت اینجوری دو سه ماه بیشتر زنده نمیمونه.
من طبق معمول تو اتاق مهمونهام. اتاق ریکاوری خودتو یادته؟ قبل از اینکه بمیری؟ دکورش عین همونه. همهچی رو اینجا نگه میدارن. من کنار میز پینگپنگ و یه تخته اتو میخوابم که از وقتی اومدن اینجا تا حالا استفاده نشده.
ایرن همون ایرنِ سابقه. یخهای قالبیش هنوز مزهی طالبی میده و فکر میکنه گرد و خاک یه ابزاریه واسه اندازهگیری زمان. کجا اشتباه رفتیم سیمور؟ دختره حتی ظرفهاشو قبل از اینکه تو ماشین بذاره یه آبکف نمیگیره.
دیگه باید برم. ایرن امشب غذای کُرهای پخته و منم با چاپاستیک از گشنگی میمیرم. میبینمت.»
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادوسوم، دی ۹۵ ببینید.
*اين متن انتخابي است از كتاب Motherhood: The Second Oldest Profession كه در سال ۱۹۸۳ منتشر شده است.