جروبحث وقتی در خانه اتفاق میافتد دچار وقفهها و هجمههای راهوبیراه میشود. تلفن زنگ میزند. یکی باید برود سر کار و دیرش شده. بچهها گرسنهاند و غذا میخواهند. گاهی هم یک طرف ماجرا وسط بحث میگوید: «تموم شد؟ فلان سریال الان شروع میشه.» خلاصه حسرت یک جروبحث خوب به دل آدم میماند اما در مسافرت هیچ حد و مرزی برای مدت و شدت یک جروبحث وجود ندارد و همین است که بعضی از بهترین جدلهای ما در خاکهای غریب اتفاق افتاده.
موضوع: «چرا نمیخوای قبول کنی که گم شدهای؟»
محل: کپنهاگ، دانمارک
مدت جروبحث: سیوشش ساعت
نقاط عطف:«شما مردها چهتونه؟ اگه یه جا وایسین آدرس بپرسین دیگه سبیلتون درنمیآد؟»
«من اون کلمهای رو که سرِ هر پیچ بهم گفتی یادداشت کردم. از کجا باید میدونسم که معادلِ دانمارکی «خیابون»ه؟»
«منظورت چیه که «چیزی بهنظرت آشنا میآد یا نه؟» منم اینجا غریبم. تا مطمئن نشی کجا داری میری قدم از قدم برنمیدارم.»
«من نمیخوام الکی شور به دلت بندازم ولی هواپیمامون چهار ساعت دیگه میپره و داریم اشتباه میریم… باور نکن. اون موقع که گفتم دزدگیر ماشین کار نمیکنه هم باور نکردی.»
«ارثیه. اگه مادرتو توی باجهي تلفن بچرخونیش، دیگه نمیتونه راه دررو رو پیدا کنه. من مادرتو دوست دارم. اصن همهی خونوادهتو دوست دارم. فقط باید همیشه یکی مواظبتون باشه.»
موضوع: «فقط يه ابله اينجا میدَوه.»
محل: پارک حیات وحش کنیا
مدت جروبحث: سه روز
نقاط عطف: «میخواسی منو با شوهر بیاری آفریقا بیوه برگردونی؟ چون اگه قصدت اینه، همین الان میرم پول بیمهی عمر رو میگیرم خرج جراحی پلاستیک میکنم.»
«اگه تا دو روز دیگه برنگشتی، خدا شاهده ولت میکنیم برمیگردیم. حرف آخرمه. هیشکی هم دلش برات نمیسوزه چون ابلهی. جنازهتو برمیگردونیم و میدیم توی ماراتن بوستون علم کنن که درس عبرت بشی.»
«اون بیرون خطرناکه. نمیفهمی؟ تو که یه مایل رو تو بیست دقیقه میدوی چطور میخوای از یوزپلنگ جلو بزنی؟»
«عزیزم، من این مزخرفات رو میگم چون دوستت دارم و نگرانتم و نمیدونم بدون تو چیکار کنم.»
«باشه، کلهخر باش. وقتی لتوپار شدی برا منتکشی دیره.»
ادامهی این مطلب را میتوانید در شمارهی هفتادونهم، مرداد ۹۶ ببینید.
* این متن انتخابی است از کتاب when you look like your passport photo it’s time to go home که در سال ۱۹۹۱ منتشر شده است.