داشت به آدمی کاملا ناخوشایند بدل میشد و خودش این را بهچشم میدید. هر بار که دهنش را باز میکرد، حرف زشتی میپراند و دوروبریهایش هر بار کمتر از قبل دوستش داشتند. فرقی نمیکرد؛ چه غریبهها، چه آدمهایی که دوستشان داشت و چه آدمهایی که شناخت کمی ازشان داشت ولی امیدوار بود یک روزی با او دوست شوند. حتی وقتی کلمهای به زبان نمیآورد یا حتی کاری انجام نمیداد و صرفا طوری به نظر میرسید یا قیافهاش طوری بود یا با صدایی آهسته واکنشی از خودش نشان میداد باز هم همیشه ناخوشایند بود ـ جز در موارد معدودی که سعی میکرد چهار ثانیه پشت سر هم خوشایند بماند (بیشتر از آن غیرممکن بود) که گاهی جواب میداد ولی نه همیشه.
ادامهی این داستان را میتوانید در شمارهی هشتادونهم، تیر ۹۷ ببینید.
این داستان با عنوان Likable سال ۲۰۱۷ در مجموعهداستان Wait Till You See Me Dance منتشر شده است. ترجمهی داستان با اجازهی نویسنده انجام شده.