در متروی استکهلم دوازده دقیقه مانده به دوازده شب تهسیگارم را زمین انداختم و اطرافم را نگاه کردم. سه مسافر کمی جلوتر منتظر بودند. زنی با پالتوی زرد و مردی با کت قهوهای بی آنکه به هم نگاه کنند کنار هم ایستاده بودند و سمت چپشان مردی تنها روی نیمکت نشسته بود. ده دقیقه مانده به دوازده مسافری دیگر در راهپله ظاهر شد و با قدم هایی سنگین به طرفم آمد. نمیتوانست پای چپش را مثل پای دیگرش راحت حرکت بدهد به همین خاطر صدای کشیده شدن کفشش به زمین توجه دیگر مسافرها را جلب کرد. سر برگرداندند و نگاه کردند. چهرهی مرد را که دیدند نگاهشان را به همان سرعت برگرداندند و برگشتند به همان حالت ساعت دوازده دقیقه مانده به دوازده.
ادامهی این داستان را میتوانید در شمارهی هشتادونهم، تیر ۹۷ ببینید.
این داستان با عنوان Stockholm’de Gece سال ۲۰۱۴ در مجموعهداستان Sahilde Bostancı منتشر شده است. ترجمهی داستان با اجازهی نویسنده انجام شده.