Masha Svyatogor

داستان

وقت فرود آمدن در ناپل، میان غبار آتشفشان وزوویو، پیِرو روزی را به یاد آورد که فوجی‌یاما را دیده بود. فکر کرد کوهستان‌های آتشفشانی بیش ‌از حد خودشان را به رخ می‌کشند، مسافران را می‌ترسانند، برای ساکنان‌شان یادآور روزهای ملال‌آورند و برای کسانی که آن پایین زندگی می‌کنند عظمت انسان را زیر سوال می‌برند. با این احساسات تاکسی گرفت تا به شهر پوتزولی برود که نزدیک هم بود. کمی که در کمربندی پیش رفتند چیزی فهمید: فقط آتشفشان وزوویو نبوده که بر این خاک فوران کرده بلکه راهی که طی می‌کرد، راهی که پر از بانک بود و پارک، راهی که بچه‌‌مدرسه‌ای‌ها از جلوی مغازه‌هایش می‌گذشتند، همه و همه بر دامنه‌ی آتشفشانی تکیه زده بودند که از میلیون‌ها سال پیش خاموش بود، آتشفشانی به نام کمپی فلِگره‌ای. اسمش امروز یاد‌آور همه‌چیز است: دشت‌هایی که زیر سازه‌‌های بتنی ناپدید شده و همه‌ی چیزهایی که دود و آتش شده‌اند.

این اولین باری بود که پیِرو با احساسی نژادپرستانه که حتی خودش هم از آن خبر نداشت از ونتو به کامپانیا می‌آمد: مردی مجرد، حدودا شصت‌ساله، بدون فرزند، خوش‌قیافه، نسبتا پولدار و شمالی تمام‌‌عیار. قدر کتاب و فرهنگ، سینما و احساسات را می‌دانست اما از نسلی بود که زیر بار آمیختگی فرهنگی میان آن قسمت از شبه‌جزیره‌ی ایتالیا،که بین تالاب‌های کم‌عمق ونیز و تپه‌های اطراف آلپ جای گرفته، با باقی کشور نمی‌رفت، یعنی آنچه زیر خط گوتیک گسترده شده بود. دیگر سن و سالی از او گذشته بود که به پوتزولی می‌آمد چون سهامش را در یک شرکت محصولات شیمیایی در شمال فروخته بود و بیشتر از سر شوق انجام کاری و نه از سر نیاز تصمیم گرفته بود برای احیای یک کارخانه‌ی کوچک در پوتزولی یک بار دیگر مبلغی سرمایه‌گذاری کند. روزهای اول را، یعنی همان روزهایی که برای سر و سامان دادن به امور در دفتر اسناد رسمی و دفاتر ثبت گذشتند، در اتاق هتلی گذراند که به‌رغم چهار ستاره بودنش کوچک بود و برای رسیدن به آن باید از یک راه‌پله‌ی بدون آسانسور بالا می‌رفت. اتاقش پر از پشه بود. پیِرو خسته و خیلی غمگین بود. فقط یک چیز آن‌جا و آن روزها خوشحالش می‌کرد؛ چیزی که نبود، یک سراب، نوعی فرافکنی، آن قطعه ‌زمین سبزی که آن سوی خلیج می‌دید، آن سوی بندر؛ آن نوار باریکه‌ی وسط دریا که حکم پلی تا خشکی را داشت و شب هنگام با نور چراغ‌ها روشن می‌شد.

«پروچیدا مهندس، پروچیداست، یه جزیره‌ست، یه جزیره‌ی عجیب و غریب، برید ببینیدش. درباره‌ش یه کتاب هم نوشته‌ن ولی نمی‌دونم اسمش چیه.»
 

ادامه‌ی این داستان را می‌توانید در شماره‌ی نودم، مرداد ۹۷ ببینید.

این داستان با عنوان Il cavaliere سال ۲۰۱۷ در مجله‌ی وانیتی فِر منتشر شده است.