علی خاتم‌ساز| بخشی از اثر

کارگاه ناداستان

قسمت سوم شروع متن با تحلیل و توضیح

ناداستان قالب جدیدی در ادبیات دنیا نیست، سال‌ها است که از پیوند روزنامه‌نگاری و داستان زاده شده و در شکل‌های مختلف نوشته می‌شود؛ از گزارش‌نویسی تا زندگی‌نگاره، جستارهای روایی و تک‌نگاری. نویسندگان بزرگی در کنار داستان‌نویسی سراغ ناداستان رفته‌اند؛ از همینگوی، گینزبورگ و ترومن کاپوتی تا امروز که والاس و الکسویچ. با توجه به محبوبیت این قالب تصمیم گرفتیم کارگاهی دنباله‌دار برای آموزش ناداستان‌نویسی شروع کنیم و از این به بعد مفصل‌تر به این موضوع بپردازیم.در دو قسمت گذشته درباره‌ی چگونگی شروع متن و همراه کردن مخاطب با خود و همچنین گشایش‌های نمایشی توضیح داده شد. در قسمت سوم، گشایش‌های خلاصه‌ای، توضیحاتی درباره‌ی تفاوت‌های این نوع شروع با روش نمایشی می‌خوانیم و این‌که بهتر است از هر کدام چه زمانی استفاده کنیم.

شیوه‌ی نمایشی از شخصیت‌ها می‌خواهد داستان را درست جلوی چشم‌های ما بازی کنند ولی شیوه‌ی خلاصه‌ای، که برای اکثر ناداستان‌های خلاقانه ضروری است، به گوینده نیاز دارد. شیوه‌ی خلاصه‌ای ارزش‌ها و نقطه‌قوت‌های خودش را دارد ولی ضعف‌هایی هم دارد. ضعف شیوه‌ی خلاصه‌ای گوینده است: مهم نیست چه کسی ماجرا را تعریف می‌کند، خواننده به جای آن‌که آشکار شدن تدریجی ماجرا را تماشا کند، به گوینده‌ای گوش می‌دهد که دارد ماجرا را برایش تعریف می‌کند. ما در زندگی‌ هم معمولا چیزی را که استراق ‌سمع می‌کنیم بیشتر از چیزی که مستقیما از کسی می‌شنویم باور داریم. برای همین است که شیوه‌ی خلاصه‌ای ضعف دارد، چون ما ترجیح می‌دهیم خودمان شاهد باشیم. روش نمایشی بیشتر به «دیدن» تکیه دارد؛ حسی که عادت داریم به آن اعتماد کنیم. در مقابل، خلاصه معمولا فاقد تصویر است. ولی بهترین ناداستان‌نویس‌ها حتی خلاصه‌‌هایشان را هم شفاف، زنده و بصری می‌‌نویسند. سعی می‌کنند هرچقدر که شیوه‌ی خلاصه‌نویسی اجازه می‌دهد به نگارش کاملا نمایشی نزدیک‌ شوند.

روش خلاصه از تکنیک‌های متنوعی استفاده می‌کند و اهداف بسیار مهمی دارد. یکی از بهترین نقاط قوت آن توانایی‌اش در بازی با زمان است، کاری که روش نمایشی نمی‌تواند به‌سادگی انجام دهد. صحنه نزدیک‌تر به زمان واقعی به نظر می‌رسد؛ چیزی که در حقیقت مدت زیادی طول کشیده در صحنه هم همان‌قدر طول می‌کشد؛ یا این‌که نویسنده چندین صحنه می‌نویسد تا گذر زمان را نشان بدهد. نویسندگان می‌توانند با استفاده از خلاصه حس جریان دائمی بین صحنه‌ها را نشان بدهند، حرکتی نرم و پیوسته بدون اتصال‌های زمخت و نچسب. اگر صحنه‌ها آجرهای یک داستان باشند، خلاصه‌ها سیمانی‌اند که آجرها را به هم می‌چسباند. خلاصه‌هایی که هوشمندانه بین صحنه‌ها نوشته شده باشند گذارهایی هموار بین زمان‌های مختلف ایجاد می‌کنند.

خلاصه‌ها هدف مهم دیگری هم دارند که به شیوه‌ی گذر زمان مربوط می‌شود. آن‌ها سرعت اتفاقات را کم می‌کنند و تعلیق می‌سازند. صحنه‌ها سرعت را زیاد می‌کنند، نه به این‌ دلیل که کوتاه‌اند بلکه چون در تصویرسازی‌ْ شفاف، ملموس و فعال‌اند. نویسنده‌ی باهوش برای تعیین سرعت متن به این فکر می‌کند که کدام اطلاعات در صحنه‌های پرسرعت قرار بگیرند و کدام اطلاعات در خلاصه‌های کم‌سرعت. بیشتر اطلاعات یک گزارش یا مقاله را می‌توان با استفاده از هر دو روش بیان کرد ولی سرعت، تعلیق و تاثیر احساسی‌اش متفاوت خواهد بود و گاهی مخلوط خوبی از هر دو روش بهترین رویکرد ممکن است.

نویسندگان ناداستان خلاقانه روش‌های نمایشی و خلاصه‌ای را با هم تلفیق می‌کنند تا ناداستان را در نظرخواننده جالب‌تر کنند. شرح مستقیم ـ بیان حقیقت‌ها بدون نمایش، بدون توصیف و بدون تفسیر ـ مطالعه را برای خواننده کسل‌کننده می‌کند. از قدیم روزنامه‌نگاران با هدف «بی‌طرفی» به این نوع نوشتن تمایل داشته‌اند. نویسندگان ناداستان‌های خلاقانه باور دارند که می‌توانند نمایش و تفسیر را بدون از بین بردن بی‌طرفی به متن اضافه کنند. باور دارند که خودشان بی‌طرف‌ترند چون گزارش‌های کامل‌تری می‌دهند و تحقیقات عمیق‌تری می‌کنند. با نوشتن ناداستان خلاقانه می‌توانید متنی بنویسید که خواندنش جالب‌تر باشد و در عین حال به حقیقت‌ها احترام بگذارد.

در این قسمت، گشایش‌هایی را خواهیم خواند که بیشتر خلاصه‌ای‌اند تا نمایشی. به یاد داشته باشید که این گشایش‌ها گاهی هم از نوع اول‌اند و هم از نوع دوم؛ و قصد و هدف نویسنده است که تعیین می‌کند ما یک گشایش خاص را چطور دسته‌بندی کنیم.

روش خلاصه‌ای از دو تکنیک استفاده می‌کند: توصیف و توضیح. ابتدا به «خلاصه‌ی توصیفی» می‌پردازیم. این روش به دلیل توجهش به خیال‌پردازی بیشتر از «خلاصه‌ی توضیحی» به روش نمایشی شباهت دارد.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی نودم، مرداد ۹۷ ببینید.

‌ این جستار فصلی است از کتاب Writing Creative Nonfiction: Techniques for Crafting Great Nonfiction که سال ۲۰۰۱ منتشر شده است.