با چشم میشود کارهای زیادی کرد. میشود دید زد، دید، نظر کرد، نگاه کرد، زل زد، خیره شد، تماشا کرد. تماشا کردن، از همه بهتر با فاعل جمع کنار میآید. با انبوه چشمانی که شعاع نگاهشان در یک سوژه تلاقی میکند؛ به یک مسابقه، یک فیلم، یک «نمایش»، به توالی جذابی از قابها روی خط زمان. اقلیدس میگفت ما چیزها را میبینیم چون پرتوهایی از چشم به سوژه میرسند. بعدا معلوم شد برعکس است اما کسی که در محل تلاقی نگاهها قرار میگیرد، در حال کشتیگرفتن باشد یا دیالوگگفتن یا پنالتیزدن، مگر ممکن است خیرگی آنهمه نگاه را احساس نکند؟ مگر ممکن است چیزی از آنهمه چشم به سوژه نرسد؟
این تصاویر، انتخابی است از مجموعهی وحیدقاسمی زرنوشه از تماشاگران کشتی چوخه که سال ۹۱ در اطراف قم گرفته شدهاند.
ادامهی این مجموعهعکس را میتوانید در شمارهی چهلوپنجم، تیر ۹۳ ببینید.