میرزا محمدطاهر نصرآبادی از جوانی به تدوین فرهنگ شعرای نیمهی دوم سلطنت صفویان پرداخت و وقتی شرح کار و احوال و تذکرهاش از ایران فراتر رفت، بسیاری از شعرای ماوراءالنهر و عثمانی و هند و سند و مولتان، اشعار و احوال خود را برای او میفرستادند. بخشی از این تذکره که به نام خود او به تذکرهی نصرآبادی مشهور است، به معرفی و شرح احوال شعرای معاصر با وی از شیراز اختصاص دارد.
چون شب آدينه فرارسيد شمشير برگرفت و شبيب و وردان را همراه خود كرد و در برابر پيشگاهي كه علي از آن براي نماز بيرون ميآمد، فرو نشستند. چون علي بيرون آمد، آواز داد: «اي مردم، به نماز برخيزيد، به نماز برخيزيد!» شبيب شمشير زد [اما] شمشير او بر بازوي بالاي در فرود آمد و گير كرد. ابنملجم شمشير بالا برد و بر تارك او فرود آورد.
شبی در عالم رويا بدو گفتند: « اگر میخواهی دنیا و آخرتت معمور شود، برای ما اشعار مصیبت بگو. مگر نشنیدهای که مَن قالَ فینا بیتا بنی الله لَهُ فی الجَنّة بیتا.» محتشم از خواب بیدار شده و همین دوازده بند معروف را انشا نمود که مطلع آن این است:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
چون آن جماعت که با مسلم بیعت کرده بودند این کلمات را بشنیدند، عظیم بترسیدند. آهستهآهسته دهنفر بیستنفر باز پس میگریختند و با یکدیگر میگفتند که «ما را چه افتاده است که با غوغا یار میباید شد؟ برویم و در خانه بنشینیم.»القصه، هنوز آفتاب غروب نکرده بود که هجدههزار مرد مسلح که در رکاب مسلم بن عقیل آمده بودند، جمله بگریختند.