همیشه میگفت: «مراقب چاییتون باشین پدر» و او بدون اینکه سرش را از بشقاب بلند کند میگفت: «متشکرم، لطف کردی.» بعد از غذا کمی مینشست و در حالی که چکمههایش را با هر دو دست گرفته بود، بادقت به کفشان نگاه میکرد و گاهی هم سری تکان میداد.
همیشه میگفت: «مراقب چاییتون باشین پدر» و او بدون اینکه سرش را از بشقاب بلند کند میگفت: «متشکرم، لطف کردی.» بعد از غذا کمی مینشست و در حالی که چکمههایش را با هر دو دست گرفته بود، بادقت به کفشان نگاه میکرد و گاهی هم سری تکان میداد.