گفت سربازها بلد نیستند درس بدهند و از زیر کار درمیروند. گفت بهتر است خیلی مراقب باشم چون کوچکترین غیبتم را به اداره گزارش خواهد داد. بچهها را هم از فردا میفرستند مدرسه. آخرسر هم توضیحاتی دربارهی غیرت عشایری داد و گفت حسابی مراقب باشم که «ما ناموسمون از جونمون عزیزتره.». شروع سختی انتظارم را میکشید.