۱۳۳۷، تهران. نویسنده، فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس. کارشناس ادبیات نمایشی از دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران. رمان «ظهور» در سال ۱۳۷۸ رمان برگزیده‌ی سال و رمان «ملاقات در شب آفتابی» در سال ۱۳۷۶ برنده‌ی جایزه‌ی کتاب سال شدند. مؤذنی برای رمان «ارتباط‌ ايرانی» از طرف شورای نويسندگان روسيه تحسين شد. مجموعه‌داستان «چهار فصل» و رمان‌های «سفر ششم» و «نه آبی نه خاکی» و فیلمنامه‌های «ملیکا»، «انتقام» و «تفتیش» از دیگر آثار او هستند.

بهمن ۱۳۹۶

با داستان دشمن‌ها از چخوف شروع کردم، چون شخصیت اصلی داستان پزشک است و در یک موقعیت حاد که انتخاب میان احساس و وظیفه است، قرار می‌گیرد. تحت تاثیر قرار گرفتند. دوست داشتم مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی را بخوانم اما با حجمی که داشت، حداقل دو جلسه را به خودش اختصاص می‌داد.

بابا فرمان را می‌چرخاند و مویی از کنار پسر رد می‌شود اما پسر تعادلش را از دست می‌دهد و می‌افتد و سرش می‌خورد به سپر عقب ماشین و همین. ضربه‌ی‌ آن‌چنانی هم نبوده. حتی سپر ماشین بابا تو هم نرفته. بابا فقط صدای تق شنیده و از آینه‌ی بغل ولو شدن پسره را روی زمین دیده. هیچ‌کس تو خیابان نبوده.