وقتی ته مداد زرد نقلی را پیدا کردم که افتاده بود توی جادهی سنگفرش نزدیک یک برج قدیمی ویران، اصلا هیچ تصوری در ذهنم نداشتم.
ولی همانشب آنقدر درِ خانهام را کوبیدند که بازش کردم. دو غول جلوی در سبز شدند و با خشونت تمام یقهام را گرفتند.
وقتی ته مداد زرد نقلی را پیدا کردم که افتاده بود توی جادهی سنگفرش نزدیک یک برج قدیمی ویران، اصلا هیچ تصوری در ذهنم نداشتم.
ولی همانشب آنقدر درِ خانهام را کوبیدند که بازش کردم. دو غول جلوی در سبز شدند و با خشونت تمام یقهام را گرفتند.