۱۳۴۵، تهران. نویسنده. کارشناس روانشناسی از دانشگاه علامه طباطبایی. برنده‌ی جایزه‌ی پکا برای رمان «ضیافت به صرف گلوله» (۱۳۸۰) و برنده‌ی جایزه‌ی قلم زرین برای مجموعه‌داستان «سه دختر گل‌فروش» (۱۳۸۵). او را بیشتر به خاطر داستان‌های جنگی‌اش می‌شناسند. قیصری مجموعه‌داستان‌های «زیرخاکی»، «قصه‌۸۵»، «صلح» و«نفر سوم از سمت چپ» و رمان‌های «ضیافت به صرف گلوله» و «باغ تلو» را نوشته است. مجموعه‌داستان «نگهبان تاریکی» آخرین اثر او است.

بهمن ۱۳۹۶

کلماتی که از آن‌طرف خط می‌شنید، گنگ و نامفهوم بود. انگار دست خانم روی دهنی گوشی بود. نفس عمیقی کشید و یاد ماسک روی صورتش افتاد، گوشی را بیخ گوش راستش گذاشت و کش ماسک را دودستی گرفت و کشید و انداخت زیر چانه‌اش. منتظر شد که خانم مدیر دوباره حرف‌های صبح را تکرار کند.

آبان ۱۳۹۴

پنج‌شنبه آخرشب راه افتادم. نه به‌خاطر زدن شکار، به‌خاطر تجربه‌ي شکار. تیرانداختن دوست نداشتم. اين‌كه چطور صیادها ساعت‌ها در کمین می‌نشینند و نفس در سینه حبس می‌کنند و مواظب‌اند که باد بویی از آن‌ها نبرد به طرف شکار، جذاب بود كه توربازی را ترجيح دادم. گفتم شما بروید انزلی، برگشتن که خواستید بروید ساحل چمخاله من می‌رسم به‌تان. شبانه راه افتادم که صبح لنگرود باشم.

اردیبهشت ۱۳۹۴

تا چشم کار می‌کرد کوه بود و خاک و باد. ما می‌رفتیم آب می‌آوردیم، آن‌ها هم می‌آمدند آب می‌بردند. مال کسی نبود. حدودا مرز بود. نمی‌شد گفت در خاک ما بود یا خاک آن‌ها. چون مهم نبود. گیریم که در خاک ما بود، آن‌وقت ما نمی‌گذاشتیم آن‌ها بیایند طرفش؟ یا اگر در خاک آن‌ها بود، نمی‌گذاشتند ما سیرآب شویم؟ یک‌بار تاوان این بستن آب را داده بودند، دیگر تکرار نمی‌کردند. لااقل این‌بار تکرار نکردند.