۱۳۵۰، لنگرود. نویسنده و روزنامهنگار. کارشناس ارشد روانشناسی. مجموعه داستانهای «خدا اشتباه نمیکند»، «جزیرهی تنهایی»، «قصههای پریوار و داستانهای واقعی» و رمانهای «بگذارید میترا بخوابد»، «اینجا باران صدا ندارد» و «مه» از آثار او هستند.
زن دوباره گفت: «مطمئنی حیوون نداره؟» مرد گفت: «آره مطمئنم. حداقل تو این فصل. بهجز چندتا سگ ولگرد بیآزار» و دستهایش را زیر آب محکم به هم مالید.
مینا باحرص ظرفها را به هم کوبید. حتی از این فکر که فریبرز بدون ماشین سر کار رفته باشد هم عصبی میشد. انگار که گناه بزرگی مرتکب شده باشد. شیر آب را بست و دستهایش را خشک کرد. سه حبه قند به فلورا داد که به گوسفند بدهد و بچهها را روانه کرد. سابقه نداشت فریبرز بدون ماشینش برود سر کار.
پدرم پشت ميز دربوداغان فلزي، روي صندلي دربوداغان فلزيِ تاشو مينشست و «هواي تازه»ی شاملو را ميخواند. هواي گرم و شرجيِ رودسر در سكوت ظهر چنان حوصله سرميبرد كه نشستن در مغازهاي كه حتي هفتهاي يك مشتري نداشت، اعصابِ مار ميخواست و سكون آفتابپرست!