تریبون

پنجاه‌وچهار سال پیش، خورخه لوییس بورخس در داستان کوتاهی به‌نام «بورخس و من»، خودش را از بورخسِ نویسنده جدا کرد و نوشت: «آن‌چه اتفاق می‌افتد برای آن مردِ دیگر، برای بورخس، اتفاق می‌افتد... اذعان این مطلب برایم دشوار نیست که او توانسته است چند صفحه‌ی باارزش بنویسد، اما این صفحات نمی‌توانند مرا نجات دهند؛ شاید به این دلیل که آن‌چه خوب است دیگر به فرد تعلق ندارد، حتی متعلق به آن مرد دیگر هم نیست، بلکه به سخن و سنت تعلق دارد. به‌هر‌حال سرنوشت من این است که به یک‌باره و برای همیشه از میان بروم و تنها لحظاتی از من در آن مرد دیگر زنده بماند.»
آن‌چه می‌خوانید، ادای دین جان آپدایک است به آن داستانِ بورخس؛ نوشته‌ای است از آپدایکی که زندگی می‌کند درباره‌ی آپدایکی که می‌نویسد. به‌نظر متناقض‌نما می‌آید، همان‌طور که خودِ بورخس هم در پایانِ «بورخس و من» نوشته: «نمی‌دانم اکنون کدام‌یک از ما این صفحه را می نویسد.»

آپدایک را من ساختم، از دل گل‌بازی‌های کودکی‌ام در پنسیلوانیا، پس چندان دلخور نمی‌شوم وقتی من را جای او می‌گیرند، در خیابان راهم را می‌بندند و ازم امضای او را می‌خواهند. همیشه تعجب می‌کنم که آن‌قدر به‌اش شبیه‌ام که ممکن است با او اشتباه بگیرندم. وقتِ دیدار با غریبه‌ها، باید با شکفتگیِ بیش‌ازحدِ چهره‌شان سر کنم، با این امید‌‌ و ‌انتظار که قرار است چیزی درخورِ او بگویم. درک نمی‌کنند که او تنها با قلم‌وکاغذ سروکار دارد، جایی که اصول دیگری حاکم‌اند و برای یک لحظه‌ی تاثیرگذار ممکن است ساعت‌ها وقت صرف کند. و هنگامي كه بیفتد وسط زمانِ «واقعی»، دیگر به‌زحمت کاری ازش برمی‌آید، و لب‌های من، بذله‌گویی‌های بی‌ظرافت و به‌تته‌پته‌افتادن‌های پراضطرابش را هویدا می‌کند. من خودم خوش‌مشرب‌تر از این حرف‌هایم. سریع و در لحظه فکر می‌کنم، پیچیدگی‌ها و قیدها، معناهای دوپهلوی بی‌خاصیت و دقیق‌شدن‌های دردمندانه‌ی زبانی که او بنا به عادت خودش را درش گرفتار کرده، به کارم نمی‌آیند. در زندگی‌، پرشتاب و کم‌وبیش کورکورانه پیش می‌روم و پول‌هایی را که او درمی‌آورد، به باد می‌دهم.
 

ادامه‌ی این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی پنجاه‌ویکم، دی ۹۳ ببینید.

*‌ این متن با عنوان Updike and I در مجموعه‌مقاله‌ی More Matter: Essays and Criticism چاپ شده است.