سرنوشت و نوشتار

تصویرسازی: روح‌اله گیتی‌نژاد/ براساس عکسی از مارسل پروست در کنار مادر و برادرش

جستار

آيا خواندن زندگی‌نامه‌ی نويسندگان کمکی به فهم آثارشان می‌کند؟

صد سال دیگر هم که بگذرد، ذهن بسیاری از مخاطبان ادبیات فارسی درگیر سوال‌هایی خواهد بود مثل «خیام دهری بود یا نه؟» و «منظور حافظ از شاخ‌نبات، همسرش است؟» سوال‌هایی مانند این‌ها، شکل‌های کوچکی هستند از سوالی بزرگ‌تر و مهم‌تر: واقعا رابطه‌ای بین زندگی نویسنده و محتوای آثارش وجود دارد؟ بعضی‌ها مثل آرتور کریستال (رک. شماره‌ی شهریور) معتقدند که نویسنده‌های ماهر می‌توانند به نرمی و ترسناکیِ مریل استریپ در پوسته‌ی نقش‌های مختلف بلغزند و از زندگیِ واقعی‌شان فاصله بگیرند. از آن‌طرف هم بعضی‌ها آثار هنرمند را گزارش زندگی شخصی او می‌دانند و مثلا سعی می‌کنند از روی چینش واژه‌های یک شاعر، به مذهب او پی ببرند. بااین‌حال در ظاهر که ماجرا به این سادگی‌ها هم نیست و موضوع دامنه‌دارتر از این حرف‌هاست. به‌همین‌خاطر در این شماره هر دو مطلب درباره‌ی داستان را به این بحث اختصاص دادیم.
نوشته‌ای که در ادامه می‌خوانید، متن سخنرانی جان آپدایک در ۱۳ نوامبر ۱۹۹۸ در دانشگاه کارولینای جنوبی است به مناسبت انتشار دویستمین جلد از مجموعه‌ی فرهنگ زندگی‌نامه‌های ادبی. نسخه‌ی کوتاه‌تری از این مقاله هم در مجله‌ی «مرور کتاب نیویورک»، به تاریخ ۲۱ ژانویه ۱۹۹۹ منتشر شده است.

هیچ‌وقت به زندگی‌نامه‌ی خوبی از داستان‌نویسی خوب برنخورده‌ام. چنین چیزی ممکن نیست. نویسنده اگر نویسنده‌ی خوبی باشد، چندین نفر است.

اف. اسکات فیتزجرالد- یادداشت‌های روزانه‌‌

شاعرها زندگی‌نامه ندارند. آثارشان همان زندگی‌نامه‌شان است.

اکتاویو پاز- یادداشتی برای خود

 
هنگام بحث درباره‌ی زندگی‌نامه‌های ادبی، بی‌شک مهم‌ترین سوال این است که اصلا چرا لازم‌شان داریم؟ وقتی نویسنده‌ای همه‌ی زندگی‌اش را صرف بیان خود کرده است و اگر شاعر یا داستان‌نویس باشد، رخدادهای حساس و خطیر زندگی‌اش را ‌مثل مصالح اولیه در آثارش به‌کار برده، چه چیز مهم دیگری می‌ماند که یک زندگی‌نامه‌نویس به ثبت آن بپردازد؟ اغلب نویسنده‌ها زندگی آرام و ساکتی دارند و حتی اگر هم این‌طور نباشد، عمده‌ی علاقه‌ی ما به‌ آن‌ها به‌خاطر کلمه‌هایی است که در لحظه‌های سکوت و آرامش روی کاغذ آورده‌اند. به رغم هر آن‌چه موجب شیفتگی معاصران لرد بایرون می‌شده است، جذابیت بایرون امروز برای ما در درجه‌ی اول به‌خاطر شعرهایی هم‌چون «دُن ژوان» است و در مرحله‌ی دوم به‌خاطر نامه‌های جسورانه و جان‌دارش. زیبایی جسمانی‌اش، لنگ‌زدنِ تاثیرگذارش، فروپاشی جنجالی ازدواجش و فرارش از انگلیس مانند فردی منفور و مطرود به لحاظ اجتماعی، شرکت سخاوتمندانه‌اش در مبارزات استقلال یونان و بالاخره مرگ غیرمنتظره و تراژیکش در جوانی به سال ۱۸۲۴ در میسولونگیِ یونان، تمام این رویدادهای هیجان‌انگیز در نمورترین گوشه‌های تاریخ بایگانی می‌شد اگر دستاوردهای ادبی بایرون نبود تا موجب تمایز او از بی‌شمار مردان و زنان ماجراجوی عصر رمانتیک شود. بایرون از طریق کلمه‌هایش هنوز زنده است و همین کلمه‌ها هستند که انرژی لازم برای خلق زندگی‌نامه‌های گاه‌به‌گاه را فراهم می‌کنند، ازجمله زندگی‌نامه‌ای که سال گذشته از سوی فلیس گروسکورت منتشر شد و امسال با زندگی‌نامه‌ی دیگری نوشته‌ی بنیتا آیسلر پی گرفته می‌شود.

البته من خودم طرفدار پروپاقرص زندگی‌نامه‌های ادبی نیستم. درواقع، دلایلی هم دارم که به آن‌ها ظنین باشم. بااین‌حال، با نگاهی به گذشته می‌بینم درباره‌ی تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از زندگی‌نامه‌های ادبی یادداشت نوشته‌ام و شمار زیادی را هم به میل خودم و برای سیراب‌ کردن حس کنجکاوی‌ام مطالعه کرده‌ام.
 

متن کامل این مطلب را می‌توانید در شماره‌ی بیست‌ونهم، آبان‌ماه ۱۳۹۲ مجله‌ی داستان همشهری بخوانید.