بن‌بست خواندني‌ها

خرداد ۱۳۹۴

ذبیح‌الله منصوری؛ زندگی یک پدیده

می‌گفتند با نوشته‌هایش می‌شود سه‌بار خط استوا را دور زد، و نتیجه گرفتند که شب و روز چهاردست‌وپا دارد می‌نویسد. تقصیری نداشتند. برای توجیه آن حجم باورنکردنی، راه دیگری غیر از این داستان‌ها نبود. برای خواننده‌هایش تا همین امروز، او در دو واژه‌ی ساده با فونت نستعلیق خلاصه می‌شود؛ «ذبیح‌الله منصوری»

ارباب مزه‌ها

اسفند ۱۳۹۳ و فروردین ۱۳۹۴

سرآشپزی که طعم‌ها را نمی‌فهمد

دوست دارد آخر شب‌ها سراغ ایده‌های نو برای آشپزی برود و «نمونه‌های اولیه» و مختلف را روی دفترچه‌ای پیاده کند بعد این طرح‌ها را به پوسترهای بزرگ انتقال می‌دهد و به دیوار آشپزخانه می‌چسباند. آن شب، روی یکی از پوسترها این کلمات نوشته شده بود: «بهاری باشید. چطوری؟ نو بودن، تازگی، یخ، جوانه‌ها، ظریف، آهسته.»

ارباب تیشه‌ها

اردیبهشت ۱۳۹۳

به بهانه‌‌ی روز کارگر

کافی است در لباس‌های دیگری تصورش کنيد تا آدم دیگری بشود؛ بشود بدلکاری حرفه‌ای که عوامل پرشمار فیلم، پشت دوربین، حرکاتش را با چشم دنبال می‌کنند، یا پهلواني که در میان حلقه‌ی جمعیت مسحور، معركه مي‌گيرد، يا ورزشکاری که روی خرک‌حلقه‌ به طلای المپیک فکر می‌کند.