۱۳۵۰، تهران. نویسنده و ویراستار. دانش‌آموخته‌ی‌ کارگردانی سینما. مجموعه داستان «سریرا، سیلویا و دیگران» نوشته‌ی اوست و داستان‌ها و مقالاتش در مجلات ادبی و سایت‌های مختلف چاپ شده‌اند.

افسانه بلیران

دی ۱۳۹۳

اصلش این بود که من تنبل بودم، تنبل و افسرده و خیال‌باف. حالا فکر می‌کنم بلکه هم قصه‌ی ستی‌النسا دست مرا گرفت و از آن دخمه‌ی بویناک کشید بیرون و زنده‌ام کرد و خواست تا این شب بلند زمستان دورهم‌نشینی، برای تو و بقیه هم بگویم این افسانه‌ی عجیب را.

همراه شادی

شهریور ۱۳۹۳

تا حالا هيچ‌وقت برگزاري مراسم ازدواج را از نزديک نديده بودم يا بهتر بگويم، اجراکننده نبودم. بايد ‌حواسم را حسابي جمع مي‌کردم. مثلا نظرم را تحميل نمی‌کردم. طرف مشورت می‌بودم. دخالت نمی‌کردم.

حکایت یلدا

به قول شازده‌کوچولوی همه‌ی ما، آن‌چه اصل است از دیده پنهان است. لحظه‌ای که ظاهرا پرده‌ها کشیده می‌شوند اما در پس پرده زندگی ادامه دارد مثل دانه‌های انار که اصل‌اند در پساپشتِ پوسته‌ای ضخیم.

جامپ‌کات

آبان ۱۳۹۲

پیش خودم خیال می‌کردم دزد را که با ماشینم مسافرکشی می‌کند و شب برمی‌گردد خانه با پاکت‌های خرید و کفش مهمانی‌ام را به زنش هدیه می‌دهد. بعد دست‌شان را می‌گیرد و می‌روند گردش، سوار بر مدادیِ مخملی.

يك روزِ به‌خصوص

مرداد ۱۳۹۲

گفت‌و‌گو درباره‌ی داستان «تفنگ»

دنیل در اين روز و در ماجرای کشته‌شدن گوزن، برای اولین‌بار با یک حقیقت بزرگ روبه‌رو می‌شود که او را پرت می‌کند به دنیای بزرگ‌سالی.

تو پيش نرفتی، تو فرو رفتی!

خرداد ۱۳۹۲

گفت‌و‌گو درباره‌ی داستان «آن شهر ديگر»

برای خودمان جذاب شد که ببینیم باتوجه به وجه نمادین داستان، تا کجا می‌شود از ورود به این وجه اجتناب کرد؟ درباره‌ی این داستان حرف زد، بدون این‌که سراغ معنا و چیستی و کجاییِ شهر دیگر رفت؟

عکس: مهری رحیم‌زاده

اردیبهشت ۱۳۹۲

چند روایت از «تقدیم‌نامچه‌ها‌ی اول کتاب»

مهم نیست چندساله بودم که کتاب‌خوان شدم. فوتبالیست‌ها هم همه از زمین‌های خاکی پایین‌شهر شروع کردند. افتخار نیست وقتی همه بازی و شیطنت می‌کردند، تو گوشه‌ی اتاق کوچکی کز می‌کردی و کتاب‌های کتاب‌خانه‌ی پدرومادرت را می‌خواندی. بین کتاب‌های این کتاب‌خانه خیلی به چشمم خورده بود صفحه‌های اولی که کسی خطاب به مادرم یا پدرم چیزی نوشته و کتاب را به‌شان تقدیم کرده بود. با این نوشته‌ها کتاب انگار مال خودشان شده بود.