۱۳۵۹، آبادان. نویسنده و روزنامه‌نگار. برگزیده‌ی جشنواره‌های ادبی بیهقی (۱۳۹۲)، اروند (۱۳۹۴) و خاتم (۱۳۹۵). رمان «بعضی‌ها برنمی‌گردند» در سال۹۴ از او منتشر شده است.

خرداد ۱۳۹۷

پدربزرگم بنده‌ی رویا بود. شاید همین خصیصه ما را این‌همه به هم نزدیک کرده بود. توی خیال‌هایش همیشه یک چراغ روشن بالای سرش بود. در حالی که همه‌ی جهان در تاریکی نشسته و چشم به او دوخته. همه‌ی جهان نفسش را حبس کرده و زل زده به یکی به دوی پای او که گوشه‌ی رینگ انگار دارد می‌رقصد.

دی ۱۳۹۶

مرد دشداشه‌پوش متوجه دست‌دست کردنم شده. نی قلیان را می‌گیرد طرفم و می‌گوید: «زل به چی شدی؟ خو بیو بشین یه گوشه» و بعد چشمم نی قلیان را دنبال می‌کند که می‌چرخاند به طرف میزک‌ها. از زیر طاقی نازک رد می‌شوم و دورترین جا را انتخاب می‌کنم. می‌نشینم روی یکی از چهارپایه‌ها. زمان هیولا است، انگار همین دیروز بود كه با هم آمده بودیم اینجا.

تیر ۱۳۹۶

زندگی خانوادگی ما ساعت هفت و سی‌وپنج دقیقه‌ی بعدازظهر روز هشت ژوئن سال ۱۹۹۰ یعنی روز جمعه هجده خرداد سال ۱۳۶۹ از هم پاشید. وقتی که در دقیقه‌ی هشتادویک بازی افتتاحیه‌ی جام‌جهانی ایتالیا، روژه میلا بازیکن کامرون وارد زمین ورزشگاه سن‌سيروی شهر میلان شد تا مقابل تیم آرژانتین بازی کند.

اسفند ۱۳۹۵ و فروردین ۱۳۹۶

مشهدی علی‌دوست زن عادت‌مندی است. شب‌ها سه نوبت از خواب بیدار می‌شود و در هر نوبت یک سیگار اشنو دود می‌کند. توی رختخواب نیم‌خیز می‌شود و توی تاریکی با دستش، کورمال‌کورمال روی فرش را می‌جورد تا برسد به کبریت و بسته‌ی سیگارها. بعد همان‌طور که گیج خواب است، چوب کبریت را می‌کشد روی سنباده.

ملکه من

مرداد ۱۳۹۲

مامان هميشه بعد از دعوا با بابا، به زيرزمين پناهنده مي‌شد و يك شب آن‌جا مي‌خوابيد. چنین شب‌هایی غذا نمي‌خورد اما فردا از شيشه‌ي ترشي‌ها به اندازه‌ي يك بند انگشت كم شده بود.