حالا اینکه یک خانم خانهدار بخواهد چاقویش را تیز کند، بالذات امری طبیعی است اما چرا عوضِ پشت نعلبکی یا سنگ سنبادهی زنجان، از مصقل فرانسوی استفاده میکند، جای تشکیک دارد.
به قول شازدهکوچولوی همهی ما، آنچه اصل است از دیده پنهان است. لحظهای که ظاهرا پردهها کشیده میشوند اما در پس پرده زندگی ادامه دارد مثل دانههای انار که اصلاند در پساپشتِ پوستهای ضخیم.
اگر آقاي کيشلوفسکي زوم کند، کلوزآپ محشري ميتواند بگيرد از لبهاي مرد که فرياد ميزند و ميگويد خودِ تو بودي که گفتي نميخواهيام. و ما چقدر خوب بلد شدهايم اين نخواستنها را در اين سالها که گاهي دلت ميخواهد بزني زير همه چيز.
نویسنده باید چشم و گوش حساسی داشته باشد و تلاش کند از سادهترین اتفاقها و تصویرهای اطرافش، سوژهی داستان پیدا کند. چه میدانم، مثلا قطع شدن آب گرم خانه یا از آن بهتر، دعوای زنوشوهری که در همسایگیتان زندگی میکنند، با وجود ظاهر سادهاش میتواند نقطهی شروع یک داستان جایزهبگیر باشد.
سپس خانم عمويي ليست واحدهاي داراي بدهي معوقه را قرائت كردند كه مشخص شد واحدهاي ۱۲ و ۱۳ طبقه ۴ و واحد ۸ طبقهي ۳، شارژ و اورشارژ چندماه را بدهكار ميباشند (واحد ۱۲، دوماه و واحد ۱۳، سهماه و واحد ۸ ، هفتماه) كه آقاي طاري مجددا عصباني و تهديد به شكايت و اقدام قانوني نمود.
در اولین پلان از فیلم ورودم به مدرسه، با فرمان پدرم وارد میشوم. هنوز نیشم را بازنکردهام که فوجی از بچههای قدونیمقد به سمتم هجوم میآورند.
جیبم میلرزد. محسن نوشته که هروقت کارم تمام شد زود برگردم شرکت. اگر بفهمد مرخصی ساعتی گرفتهام و توی این ترافیک آمدهام ببینم کلید خانهی قبلیام را عوض کردهاند یا نه، چه فکری میکند؟
یادم نمیآید پدرم در آن سهدقیقه چه گفت ولی تاثیرش چنان در ذهن من نقش بسته که تا همین امروز شنیدن یا دیدن واژهی شنا برایم مترادف با آخرین دستوپازدنهای بچهای پنج، ششساله در آبهای دریای خزر است.
«این بیابون فقط به درد شاشیدن سگ میخوره. اینقدر تشنه است که تف آدم رو هم میبلعه.» تف کرد، تفش روی خاک مثل جزیرهای وسط اقیانوس شکل کجوکولهای ساخت.