آبان ۱۳۹۵

داستان‌ها در دوران باستان اغلب درباره‌ی خدایان بودند و به تمنای انسان برای شناخت هستی می‌پرداختند. دوره‌های بعدتر شاهان به موضوع اصلی داستان‌ها بدل شدند، موجوداتی ایزدوار که باواسطه به خدایان مرتبط می‌‌شدند. و سال‌ها طول کشید تا داستان‌ها ابرانساني شدند و به حکایت زندگی انسان‌های نادره‌ای رسیدند که آوازه‌ای در علم، پهلوانی یا مشکل‌گشایی داشتند.

مهر ۱۳۹۵

خاطرات از ما رد می‌شوند مثل قایق‌هایی بر راه‌های نامرئی دریا. می‌گذرند بدون آن‌که ردشان را بشود گرفت. بعد از چند وقت دوباره با شنیدن یک عطر آشنا، با باریدن اولین قطره‌های باران، شنیدن یک تک‌آوا، همه‌ی جزئیات مثل لحظه‌ی حالا پیدایشان می‌شود. رستاخیز رنگ‌ها و حس‌ها و آدم‌‌ها، لحظه‌‌‌هایی که به هم وصل می‌شوند و دوباره گوشت و پوست می‌گیرند.

شهریور ۱۳۹۵

سلامٌ علی ابراهيم

نمرود گفت: «بزرگ‏ خدایا که خداى تو است که با تو این‌همه نعمت کرد، و لکن اى ابراهیم گرد تو حصارى است از آتش، از آنجا برون توانى آمدن؟» گفت: «توانم آمدن.» گفت: «بیاى‏ تا ببینم.» ابراهیم ‌علیه‌السّلام از آنجا بیرون آمد و آتش به او هیچ زیان نکرد.

مرداد ۱۳۹۵

شماره‌ی پیش روی مجله را به‌مناسبت همزمانی با برگزاری بازی‌های المپیک ۲۰۱۶ به موضوع ورزش اختصاص داده‌ایم. به گردآوری روایت‌هایی پرداخته‌ایم که برخی از زبان قهرمانان ورزشی روایت شده‌اند.

تیر ۱۳۹۵

تابستان همه كاري مي‌شود كرد، مي‌شود بی‌نگرانی از افتادن آفتاب ساعت‌ها در شهر راه رفت، بدون دغدغه‌ی گم شدن ساعت‌ها در بيابان راند، بی‌ترس از خنکای عصر ساعت‌ها در کنار ساحلي به آب زد. مي‌شود بدون ترس ساعت‌ها نشست و هیچ کاری نکرد.

خرداد  ۱۳۹۵

خرداد امسال ماهنامه‌ی داستان شش‌ساله می‌شود. شش سال تداوم در انتشار منظم یک ماهنامه‌ی داستانی و روایی دستاورد مهمی است، آن‌قدر که اگر صحبت از کودکی بود، دیگر وقتش رسیده بود این کودک روی پای خودش بایستد و هویت مستقلی پیدا کند و از اینجا به بعد خودش برای رشد و کمالش قدم بردارد.

اردیبهشت ۱۳۹۵

۱۶ ارديبهشت، مبعث رسول اكرم (ص)

از انس‌بن مالک روایت کرده‌‌اند که چون هنگام نبوت پیمبر ما صلی‌الله علیه‌و‌سلم رسید، وی به کنار کعبه خفته بود و رسم چنان بود که قرشیان آنجا می‌خفتند و جبریل و میکاییل بیامدند و با هم گفتند: «فرمان درباره‌ی کیست؟» آن‌گاه گفتند: «درباره‌ی سالار قوم است.» و برفتند، و از سوی قبله درآمدند و سه فرشته بودند و پیمبر را یافتند که به خواب بود. آن‌گاه وی را سوی آسمان اول بالا بردند و جبریل گفت: «در بگشایید.» و دربانان آسمان گفتند: «کیستی؟» پاسخ داد: «جبریلم.» گفتند: «و کی با تو هست؟» گفت: «محمد.» گفتند: «مبعوث شده؟» گفت: «آری.»

اسفند ۱۳۹۴ و فروردین ۱۳۹۵

بهار اول فروردین شروع نمی‌شود. بهار از اولین برگ‌ها از اولین شکوفه‌ها شروع نمی‌شود. بهار وقت خریدن تقویم سال جدید و جنبیدن مورچه‌ها و سهره‌ها هم شروع نمی‌شود. بهار یک جایی توی سر آدم است. دقیقا وقتی شروع می‌شود که آدم دنبال نقطه‌ای برای تغییر می‌گردد. لحظه‌ای که فکر می‌کند از اول یک وقتی درس می‌خوانم، ورزش را شروع می‌کنم، دنبال کار دیگری می‌روم، پسرم را می‌برم کلاس آواز، ‌با همسرم ملایم‌تر حرف می‌زنم. عاشق می‌شوم.

دی ۱۳۹۴

هشتم دی‌ماه، ميلاد پيامبر نور و رحمت

يلدا با داستان و داستان‌سرایی پیوندی دیرینه دارد. به همین بهانه در این شماره به سراغ هزار‌و‌یک‌شب رفته‌ایم؛ این بلندترین داستان شرقی که بسیاری از آداب و رسوم و سنت‌های زندگی ایرانی را نیز در خود جای داده است.

آذر ۱۳۹۴

انسانِ امروزی شهر را نه از طریق نقشه‌ها و نشانی‌ها که از راه داستان‌ها کشف می‌کند؛ درخت کهنسالی در کوچه‌ای که راه روزانه نیست، خانه‌ای در خیابانی که هر روز نمی‌دیده، کافه‌ای که می‌تواند در آن تنها باشد. همه‌ی این‌ها نه با گشت و گذار در دنیای مجازی حاصل می‌شود و نه با نقشه‌خواني. تنها راهِ از آنِ خود کردن شهر، پرسه‌ زدن در داستان است و به نظر می‌رسد آن‌چه ادبیات امروز ما کم دارد همین داستان‌های شهری است.