بابا اصرار دارد خودش مسیر کوتاه و بدون چراغ و ترافیک بلد است که هیچکس دیگری بلد نیست. به اولین خروجی اتوبان که میرسیم به بابا میگویم بهتر است برای جلوگیری از تصادف، چپ و راست را زودتر اعلام کند. بابا دستپاچه مستقیم را نشان میدهد و با دیدن صف طویل ماشینهای جلوی رویمان اعلام میکند که قطعا آن جلو تصادف شده.
تا قبل از این به دلیل خطرات احتمالی مثل آتشسوزی و گازگرفتگی، مامان هیچوقت با کرسی گذاشتن موافق نبود ولی امسال بابا توانست به بهانهی آشنایی بیشترِ آروین با سنتهای ایرانی، اجازهی علمکردن کرسی را بدون منقل و ذغال از مامان بگیرد.
مامان یک دسته مقوای رنگی با فلشهای «به سمت جشن رونمایی گوهرهای حکمت» را دست بابا داده تا ببرد و توی مسیر بچسباند. مثلا خریدار محصل یا پشتکنکوری این کارت را میگیرد: «دانشگاه تمام استعدادهای افراد ازجمله بیاستعدادی آنها را آشکار میکند. آنتوان چخوف».
به دستور بابا این گوهر حکمت از جینوبستر را برای همه منصرفان فرستادم: «ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻣﺰﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﭽﺸﻴﺪﻩ، ﻫﻮﺱ ﻧمیﻛﻨﺪ.» بابا انتظار داشت بعد از فرستادن این جمله عدهای از انصراف خود انصراف بدهند و وقتی اینطور نشد، به مامان گفت که این گوهر حکمت را به دلیل بیتاثیر بودن از کتابش حذف کند.
بهنظر مامان جشن آغاز سال تحصیلی مهمترین روز زندگی یک بچه است و همهی ما وظیفه داریم بهترین خاطرهی ممکن را برای آروین رقم بزنیم. چند روز پیش مامان پیشنهاد داد همه باهم در مراسم جشن شرکت کنیم تا آروین خلاء بزرگِ نبود پدرش را حس نکند.
مامان برای ششمینبار جای مبلها و میزها را عوض میکند تا انرژی حیاتی خانه، راکد نماند. بعد رو به من سری تکان میدهد که یعنی «پس چرا نیامد؟». از صبح منتظریم کولرگازی جدیدمان را بیاورند منتها انتظارمان را مخفی نگهداشتهایم تا بابا بویی نبرد.
بابا راست میگفت. اتاق همایش دقیقا همانجوری است، چهل، پنجاهتا صندلی پلاستیکی سفید چیدهاند، یک میز پلاستیکی با یک دستهگل رویش، بهاضافهی یک ویدئو پروژکتور که با آن عکس دکتر جهاندوست را روی ديوار انداختهاند.
مامان معتقد است كه براي هركاري، ازجمله تصحيح برگهها، روش عادي بهترين روش است اما هركار ميكنيم توضيح نميدهد منظورش از روش عادي چيست