اول كسی كه به نقش و تذهیب زینتفزای كتابت كلام شد، حضرت امیرالمومنین علی علیهالسلام امامالمتقین است. ابواب این بضاعت را آن حضرت به مفتاح قلم بر روی این طایفه گشودند و چند برگ كه در عرف نقاشان به اسلامی معروف است، آن حضرت اختراع فرمودهاند و اما مآل این كار منتهی به حضرت دانیال پیغمبر میشود.
پس از آنكه بهترین وسیله را برای نگاهداری علوم به دست آوردند، برای یافتن بهترین جا و محل به جستوجوی زمینها و شهرستانها برخاستند كه بهترین آبوهوا را داشته باشد و عفونتش كمتر و از لرزش زمین و فروریختگی به دور و در گِلش، آن چسبندگی باشد كه ساختمانها برای همیشه استوار و پایدار بمانند.
شاید نخستین و قدیمترین توصیفی که از شیراز شده، متعلق به کتاب تاریخی شیرازنامه باشد که جوانی از خاندان کهن زرکوب شیراز، در قرن هشتم آن را نوشته. وی نگارش شیرازنامه را در بغداد آغاز کرد و در تمام عمر جز این کتاب گرد هیچ کاری نگردید. این کتاب تاریخچهای از شیراز و بنای آن از آغاز تا زمان مولف دارد و با مجموعهای از افسانهها و تاریخ حکما و بزرگان و سلاطین عجم و والیان عرب تکمیل میشود.
شیراز: قصبهی پارس است. شهری بزرگ است و خرم باخواسته و مردمان بسیار و دارالملک است و این شهر را به روزگار اسلام کردهاند و اندر وی یک قهندز است قدیم سخت استوار، آن را قلعهی شهموبد خوانند و اندر وی دو آتشکده است که آن را بزرگ دارند.
در قصهخوانی قدیم بالقوه در ارائهی قصه فعلیت مییافت که کار نقال و قصهخوان بود. در نتیجه مستمعين گرچه اغلب قصههايي تكراري ميشنيدند و خودشان با زواياي آن آشنا بودند و روايتهاي مختلفی از آن را اينجا و آنجا شنيده بودند، باز هر بار مسحور كلام خوشآهنگ نقال قصهخوان و صناعت قصهگویی او ميشدند و در سكوت گوش به كلمات او ميسپردند، گويي قصه را براي اولين بار ميشنوند.
تا يك سده پيش شكل آگاهي مردم از قصهها و حماسهها در ايران معمولا از راه نقالي و به صورت شفاهي بود. حضار دورِ کسی كه قصهدان بود مينشستند و او با هنر نقالي آنها را به عالَم خيالانگيز قصهها ميبرد. قصه چيزي خفته در واژهها و نقششده بر اوراق كتابها نبود.
و وادی زندهرود و اصفهان شهری است بهحقیقت مخصوص به اوفی قسمی از مبادی ایادی الهی. گرمایش نه گرمای جروم که جوش او سموم انگیزد و سرمایش نه سرمای صرود که زمهریر آن تگرگ از دماغ ریزد. مزاج چهارگانهی او متعادلالاعتدال، نه چون طبرستان تری از چشمش ساکب و نه چون قهستان خشکی بر لب غالب، نه چون خوارزم و ترکستان کرباسوآسا چشم بر هم دوخته از سرما و نه چون مکران پرستوصفت تا گلو سوخته از گرما.
صد پند مجموعهحکایتهایی است که از كتب معروفي مثل داستانهاي ازوپ و افسانههاي لافونتن و مانند اينها برگزیده شدهاند. با اینکه ترجمهی متن در بسیاری قسمتها تحتاللفظي و ابتدايي بهنظر ميرسد، تلاش نویسنده برای بومی کردن داستانها با تبديل كردن نامهاي غربي به نامهاي ايراني توجه را جلب میکند.
كشتی در ايران پيوند عميقی با آيين فتوت دارد. كشتیگيران ايرانی، از پوريای ولی تا پهلوان تختی، به همان اندازه كه به مهارت در كشتی شناخته شدهاند به جوانمردی و فتوت هم معروفاند.
جوهری روی بدان طرف نهاد و زن او حامله بود. زن را گفت: «چون مدت حمل تو به سر آید و پسر آید، او را بر سبیل فال روزبه نام کن، و اگر دختر آید لایق و موافق چنانکه دانی نامی معین کن.» چون جوهری برفت و مدتی برآمد، او به یک شکم دو پسر آورد. یکی را روزبه نام کرد و دیگری را بهروز.